اعتقادات
امام رضا علیه السلام
س1: آیا روز زیارتی خاصّ امام رضا علیه السلام صحت دارد؟
ج: روزهایی را معرفی کردهاند که مردم بروند. در روزهای دیگر میگویند: «کار داریم و نمیتوانیم». سالی دو بار گفتهاند و بقیهی آن را هم گفتهاند: «بیایید». اگر انسان این دو روز را به زیارت برود، وقت کم میشود؟! (از کار و زندگی میماند؟!)
س2: مشهد رفتیم فقط زیارت حضرت رضا علیه السلام برویم یا قدمگاه هم برویم؟
ج: قدمگاه هم مال حضرت علیه السلام است دیگر؛ آنجا حضرت علیه السلام پایشان را گذاشتهاند. جای پایی را مثل جای ابراهیم خلیل علیه السلام در مکّه کَندهاند که قدم حضرت رضا علیه السلام هم آنجا بوده است؛ لذا از قدم واقعی خیلی بزرگتر است؛ اینجا علامت است که حضرت علیه السلام پایشان را گذاشتهاند.
س3: اینکه فرمودهاید: «حداقل سالی یک بار به مشهد بروید»، آیا هرچند انسان پول قرض کند، باید برود؟
ج: باید ندارد؛ امّا سالی یک بار باید رفت. اگر پول نداری، برو دعا کن، انشاءالله خدا گشایش میدهد.
س4: آیا زیارت امام رضا علیه السلام وقت بخصوصی دارد؟
ج: نه؛ ولی ایشان مهمان ماست؛ باید زیاد مشرّف شد.
س5: دلیل اینکه مأمون حضرت رضا علیه السلام و عمویش محمد بن جعفر را از مدینه به خراسان آورد، چه بود؟
ج: در زمان مأمون قیام کردند و قیامشان هم پیروز شد. مکه را گرفتند. مدینه را گرفتند. یمن را گرفتند و به عراق آمدند و بصره را گرفتند. خیلی وسیع بود. مأمون دید که نمیتواند از مرو تا حجاز لشگرکشی کند و مسافت خیلی زیاد است. لشکریان آب میخواهند؛ حیواناتشان علف میخواهند. او فکر میکرد که مرکزیت نهضت و قیام، شخص حضرت رضا علیه السلام است. با خودش گفت: «اگر او را به مرو بیاورم و ولایتعهدی را به زور به او بدهم و سادات باور کنند که وقتی من مُردم، خلافت به آنها منتقل میشود، دیگر قیام نمیکنند» و خوب فکری هم کرد؛ لذا حضرت علیه السلام را با جلال و جبروت دعوت کرد و سفارش کرد که «ایشان را هر جور میل داشتند، حرکت دهید». گاهی ایشان ده روز در یک شهر میماند و روزه میگرفت. اینجور میآمد. خیلی تند نمیآمد که به آنجا برسد. تا اینکه رسید و پلهی اول تحقق پیدا کرد. ایشان از مدینه منتقل شد و نزد خود مأمون آمد و مأمون در کنار منزلش به ایشان جا داد. دختری هم داشت که به ایشان داد.
حالا نوبت پلهی دوم بود که ولایتعهدی را قبول کند. او پیشنهاد کرد، ولی ایشان قبول نکرد. اگر این دومی نمیشد، کار مأمون درست نمیشد؛ لذا متوسل به زور شد و گفت: «یا باید قبول کنی یا کشتن در کار است». ایشان فرمود: «به یک شرط میپذیرم؛ به این شرط که در عزل و نصبها دخالت نکنم».
گفت: «عیبی ندارد؛ غرض این است». فوراً سکه زدند و جشن گرفتند و مردم را جمع کردند که ایشان ولیعهد شده و بعد از من امام است و سادات دیگر راحت شدند.
عموی امام هم جزء همان قیام کنندگان بود و خیلی شجاع بود. او را گرفتند و پیش حضرت علیه السلام آوردند. مأمون او را به حضرت علیه السلام بخشید و چند نفر دیگر را هم بخشید و نکُشت؛ چون بنا، بر این بود که آتش خاموش شود. حضرت علیه السلام را به این منظور به آنجا بردند و آنها هم به هوای اینکه وقتی مأمون بمیرد، خلافت به دست بنیهاشم میافتد و راحت میشوند، قیام نکردند؛ لذا وقتی دیگر کار تمام شد (مأمون) موضوع را منتشر کرد و بعداً ایشان را هم مسموم کرد.
س6: آیا حضرت علیه السلام به آن قیامها راضی بودند؟
ج: هیچکدام از حضرات علیهم السلام راضی نبودند؛ چون میدانستند که شکست میخورند و برای حضرات علیهم السلام ضرر هم دارد؛ چون دیگران میگفتند: «مرکز این نهضتها اینها هستند؛ چون امام بودند و مردم اینها را قبول داشتند». لذا در خیلی از قیامها سعی میکردند که خود حضرات علیهم السلام را شرکت دهند و به خود حضرت علیه السلام میگفتند: «تا شما نیایی، مردم نمیآیند». حضرات علیهم السلام هم به زحمت میافتادند. نمیخواستند وارد شوند و آنها هم وِل نمیکردند. بالاخره به اوقات تلخی میرسید. از جمله به خود امام صادق علیه السلام فشار آوردند که: «شما بیا!» و ایشان دائماً میگفت: «انشاءالله درست میشود؛ درست میشود». بالاخره روز موعود که رسید، دیگر چارهای نبود؛ یا باید میگفت: «بله» یا میگفت: «نه» و گفت: «نه». آنها هم به حضرت اهانت کردند و به سینهاش زدند و در خرابهای زندانیاش کردند و تمام اموالش را مصادره کردند. اینجور بود.
بنی الحسن قیام میکردند و میگفتند: «امامت به پسر بزرگتر منتقل شده است و آن امام حسن علیه السلام بود نه امام حسین علیه السلام». لذا قیام میکردند؛ چون حضرات علیهم السلام نه میتوانستند به اینها بگویند: «نکنید!» و نه میگفتند؛ چون حضرات علیهم السلام را به امامت قبول نداشتند و میگفتند: «امامت از ماست». خلاصه زحمت میدادند.
گاهی کاری میکردند که دولت میفهمید و برای آنکه دولت بداند که اینها (به قیام) راضی نبودهاند، نامه مینوشتند و مثلاً میگفتند: «بیا به هارون نامه بنویسم که شما برگشتهای»، و نامه به دست ساواکیها میافتاد و معلوم میشد. از این کارها میکردند. منشأ شهادت حضرت رضا علیه السلام این بود. حضرت علیهم السلام از اول میدانست که بناست ایشان کشته شود.
س7: اگر امام علیه السلام میدانستند که با خوردن چیزی که مسموم است شهید میشوند، پس چرا اقدام به این کار میکردند؟
ج: او موظف بود که بخورد و شهید شود. شهادت او در بقای اسلام اثر داشت.
س8: آیا این حکم خودکشی را ندارد؟
ج: آن خودکشی نیست، این خداکشی است. خدا میگوید: «باید شهید شوی» و او هم میگوید: «چشم!» کسانی که به جنگ میروند و کشته میشوند، به دستور چه کسی میروند؟ خدا میگوید: «وقتی اسلام به خطر میافتد، باید بروی و جانت را فدا کنی». بنابراین این شهادت است؛ خودکشی نیست. امام هم همینجور است. اگر حضرت رضا علیه السلام کشته نمیشد، این بساط را در اینجا چه کسی بر پا میکرد؟ اینهمه مردم میروند و استفاده میکنند؛ توبه میکنند؛ حاجت میگیرند. اینها از کجا درست میشد؟ همچنین امام حسین صلوات الله و سلامه علیه اگر اینجور شهید نمیشد، چه کسی به این شکل میرفت؟ از نظر خدا همهی اینها لازم است؛ منتهی ما میگوییم خودکشی! ولی بقای اسلام به این شهادتها نیاز دارد. این را خدا میدانسته و دستور داده است.
س9: اگر این سمّ را قبول نمیکرد، به یک شکل دیگری شهید میشد؟
ج: بله دیگر؛ طبیعی است.
س10: دربارهی زیارت حضرت رضا علیه السلام فرمودهاند: «ایشان در برزخ میآید و بازدید پس میدهد». آیا برای این، سلام از دور هم کافی است؟
ج: بله میآید؛ زیارت صدق میکند؛ هر کس وارد مشهد شود، اسمش جزء زوّار ثبت میشود و لو به حرم نرود.
س11: ولی به قصد زیارت آمده باشد؛ درست است؟
ج: بله؛ نیت زیارت.
س12: آیا مثلاً از قم سلام کند، فایده ندارد؟
ج: چرا فایده ندارد؟! انسان کنار خیابان بایستد و دست بر سینه بگذارد و سلام دهد، میرسد. دستور رسیده که سلام به امام حسین علیه السلام اینجور است که از دور هم سلام کنی، میرسد. خود این سلام در حفظ علاقه و عقیده به امام حسین و حضرت رضا علیهما السلام اثر دارد.
س13: چند بار خواستهام به زیارت حضرت رضا علیه السلام بروم، اما مانع ایجاد میشود؛ برای رفع مانع چه کنم؟
ج: گاهی موانع جوری است که انسان نمیتواند به این زودی برود. از دور زیارت کند، حضرت علیه السلام میپذیرد.
س14: عازم زیارت مشهد مقدس هستم؛ لطفاً دربارهی بهترین اعمال در زیارت حضرت رضا علیه السلام بفرمایید.
ج: بهترین اعمال تقوا است. تقوا را مراعات کنی، بهترین زیارت نصیبت شده است انشاءالله. اگر گناه کنی و به آنجا بروی، همهی زیارتها را هم بخوانی، مبغوض حضرت هستی. گناه تا این حد خطرناک است. هر وقت خواستی کارت قبول شود، خدا اعلام کرده: «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ»[1]. فوراً باید تصمیم بگیری و تقوا را مراعات کنی، کار درست میشود؛ و الّا اگر گناه کنی و به آنجا بروی، اگر تا صبح در حرم مطهر بیتوته کنی، چیزی گیرت نمیآید. تقوا، تقوا اکسیر اعظم است.
س15: آیا اینکه میگویند: «هر کس بار اول به زیارت امام رضا علیه السلام برود، ایشان سه حاجتش را برآورده میکند»، درست است؟
ج: روایت نداریم؛ ولی آنجا مظانّ اجابت است؛ خدا به آنجا عنایت دارد؛ ایشان هم به زوّار توجه دارد؛ خودش دعای همه را میفهمد و تشخیص میدهد که باید به حرفش گوش داد یا نداد. دعای عدّهای را اجابت میکند و عدّهای را نه.
پرسش و پاسخ از حضرت آیت الله خوشوقت ره، کتاب اساس بندگی، ج2، ص277-281
[1] . مائده، 27