متن جلسه درس اخلاق
دعوت به بندگی در کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
قرائت[1] آیات مبارکه سوره حجر (92- 99)
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
فَوَ رَبِّکَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ * فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ * إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِءِینَ * الَّذِینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ * وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ * وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ *
موضوع بحث : دعوت به بندگی در کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیرُموفق و معین؛ ثم الصلاة و السلام علی أشرف الأنبیاء و المرسلین، حبیب إله العالمین، أبیالقاسم محمد صلی الله علیه و علی أهل بیته الطاهرین المعصومین، من الآن إلی قیام یوم الدین؛ سیّما بقیة الله فی الأرضین.
معنای یقین در آیه شریفه « وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ »
« أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ»،[2] درویشها این آیه را جور دیگر معنی میکنند، میگویند عبادت تا زمانی است که یقین نیاید، وقتی که یقین آمد دیگر عبادت ساقط میشود، آنها سواد ندارند، آدمهای بیچارهای هستند. اما ما حق نداریم تا کلمه یقین را شنیدیم زود برویم دنبال یقینی که بعد از شک و ظن است، یقین چند تا معنی دارد یکی از آن معناهای معمولیاش همین یقین مقابل شک و ظن است اما همیشه اینجور نیست، یکی از آن موارد هم این آیه شریفه است. یکی از معانی یقین مرگ است،[3] مردن است، چون مرگ یقینی است.
کمونیستها خدا را قبول ندارند ولی مرگ را قبول دارند چون یقین دارند که میمیرند، از این جهت اسم مرگ را یقین گذاشتهاند، پس معنای آیه یعنی تا زنده هستی تا لحظه مرگ باید مطیع فرمان خدا باشی، هر وقت مُردی تکلیف از شما ساقط است، معنای این آیه یعنی این؛ بنابراین اَمَد و زمان عبادت و اطاعت فرمان تا زمانی است که انسان زنده است، اگر فرد مُرد، تکلیف ساقط است اما تا زنده است باید گوش به حرف بدهد، آدم زنده اگر گوش به حرف خدا ندهد مشکلات زیادی در فرد و جامعه پیش میآید، از این جهت گفتهاند تا آن آخرین روز حیات باید مطیع فرمان خدا باشی، باید صبح بلند شوی نماز بخوانی، ظهر هم بخوانی، عصر هم بخوانی مغرب را هم بخوانی عشاء را هم بخوانی بعد که مُردی دیگر ساقط است. در وسط روز هم حق گناه کردن نداری، چرا؟ چون عبادت یعنی گوش به حرف خدا دادن.
مضامین قرآن در کلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام
امیرالمؤمنین علیه الصلاة والسلام در سخنانشان همیشه زیر سایه قرآن حرکت میکردند منتهی به زبان خودشان، ایشان بر مضامین قرآن کریم مسلط بود در ضمن بر اینکه عبارات و الفاظ فصیح و بلیغی را اختراع کنند هم تسلّط داشتند اما معانی همانی بود که خدای متعال در الفاظ ریخته بود ایشان هم به زبان مردم اما فصیح و بلیغ بیان میکردند. ایشان همیشه به دنبال مضامین قرآن حرکت میکرد، لذا همان طوری که قرآنکریم همیشگی و جاوید است کلمات ایشان هم این جوری است، گاهی کلمات قصاری دارند و گاهی کلمات طوال، گاهی دو سه صفحه حرف میزنند گاهی یک جمله میگویند دو جمله میگویند یا پشت سرهم جملههای کوتاه که کلمات قصار است، ایشان کلمات قصاری راجع به همین عبادت و بندگی دارد امروز میخواهیم از آن کلمات استفاده کنیم.
اطاعت خدا بهترین خیرخواهی برای خویشتن
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، « عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ أَنْصَحَ النَّاسِ لِنَفْسِهِ أَطْوَعُهُمْ لِرَبِّهِ»[4] حالا که خدا فرمود: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ »،[5] در سایه همین آیه، حضرت علیه السلام این عبارت را فرمودند. آدمها دو جور هستند گاهی خیرخواه خودشان هستند، گاهی بدی خودشان را میخواهند، آنهایی که خیرخواه هستند آنهایی هستند که بیشتر گوش به حرف خدا میدهند، چون کسانی که بیشتر گوش به حرف خدا بدهند به نفع خودشان است. این خیرخواهی است. اما آنکه گوش به حرف خدا نمیدهد شرّ خودش را میخواهد. جهنم به دنبالش است، بلا به دنبالش است، شرّ خودش را میخواهد. پس هر کسی بخواهد خیرخواهی بیشتری نسبت به خودش داشته باشد باید گوش به حرف خدا بدهد و الّا شرّ خودش را خواسته است.
« وَ إِنَّ أَغَشَّهُمْ لِنَفْسِهِ أَعْصَاهُمْ لِرَبِّهِ » در مقابل نُصح - یعنی خیرخواهی- غِش است، یعنی کسانی نخواهند به خیر خودشان کاری تمام شود، بلکه به ضرر خودشان کار میکنند و اینها آنهایی هستند که گوش به حرف خدا نمیدهند، این همان خطرناکترین حالت انسان است که برای خودش با زحمت، شرّ و بدعاقبتی فراهم میکند.
گناهکار، مغبون واقعی
« وَ الْمَغْبُونُ مَنْ غَبَنَ نَفْسَهُ » آدم یک وقت یک چیزی را گرانتر از قیمت واقعی میخرد میگویند مغبون شده است، کلاه سرش رفته است. حال چه کسی کلاه سرش رفته؟ آن کس که کلاه سر خودش میگذارد. مردم معمولاً میگویند اگر کلاه سر دیگران بگذاریم آن فرد مغبون میشود. وقتی من کار بد میکنم کلاه سر خودم گذاشتهام. خودم را مغبون کردهام، پس مغبون واقعی این است، آنکه سر دیگران کلاه میگذارد وضعش بهتر از این است، آدم سر خودش کلاه بگذارد این از همه غبنها مغبونتر خواهد بود. گناه کردن کلاه سر خود گذاشتن است.
مراقبان در دین مورد غبطه همگان
« وَ الْمَغْبُوطُ مَنْ سَلِمَ لَهُ دِینُهُ » کسی که کاری کند دین خداییاش سالم بماند مورد غبطه همه است، چون همه نمیتوانند این کار را بکنند، همه کارهایی میکنند که دینشان ناسالم بماند، گناه میکنند دین خراب میشود، اگر کسی توانست جلوی خودش را بگیرد که گناه نکند این مغبوط است، میگویند چقدر خوب است که مواظب است کلاه سرش نرود.
عبرت گیرندکان از دیگران، سعادتمندانند
« وَ السَّعِیدُ مَنْ وُعِظَ بِغَیْرِهِ » بعضیها این جوری هستند که وقتی دیگران گناه میکنند و مشکل برایشان پیش میآید اینها عبرت میگیرند. میگویند ببین او این کار را کرد گرفتار شد و لذا خودشان نمیکنند. اما بعضیها کار بد میکنند خودشان گرفتار میشوند، آن وقت عبرت میگیرند این خوب نیست، دیگران که کار بد کردند و گرفتار شدند اگر انسان از آنها عبرت بگیرد خودش راحت است. اما اگر وقتی بلا سرخودش بیاید عبرت بگیرد این خوب نیست. «سعید» آن کسی است که از گرفتاری دیگران موعظه پذیر باشد، نه اینکه صبر کند خودش گرفتار شود آن وقت عبرت بگیرد.
دنباله رو هوا اهل شقاوت است
« وَ الشَّقِیُّ مَنِ انْخَدَعَ لِهَوَاهُ وَ غُرُورِهِ » شقی کسی است که به دنبال هوای نفس برود، کاری به اینکه خدا چه گفته نداشته باشد، هر چه را دلش بخواهد دنبالش برود، این شخص شقی و بد عاقبت است؛ چون قطعاً در کارهایی میافتد که منشأ بدبختی و بیچارگی خودش میشود، اینها جملههای کوتاهی است که همه در سایه« وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ »[6]میباشد.
شرک بودن ریا و سمعه
« وَ اعْلَمُوا أَنَّ یَسِیرَ الرِّیَاءِ شِرْکٌ » اینها هم جملههای کوتاهی است که هر کدام معنایی دارد. ریا شرک است. ریا یعنی مثلاً آدم نماز بخواند تا مردم ببینند و تعریفش کنند. روزه بگیرد تا مردم بفهمند تعریفش کنند، این ارائه کار خیر به منظور جلب نظر مردم است نه نظر پروردگار متعال و اسمش ریاست. اگر کار خیری کرد به این منظور که مردم ببینند و به هم بگویند، این ریاست و اگر به این منظور باشد که همه بشنوند این را «سُمعه» میگویند، هر دو شرک است، عبادت باید فقط برای خاطر خدا انجام بگیرد، شما اینجا دیگران را با خدا شریک کردهای، خدا هم میگوید« أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ»،[7] همه را بدهید به او، تمام شد. آن وقت آدم کجا برود؟ آن شریک هم که چیزی ندارد بدهد.
همنشینی با هواپرستان و فراموشی ایمان
« وَ مُجَالَسَةَ أَهْلِ الْهَوَى مَنْسَاةٌ لِلْإِیمَانِ » آدمها همهشان خداپرست نیستند، خیلیهایشان هویپرست هستند. یعنی هر کاری دلشان بخواهد میکنند. اگر آدم با این سری افراد معاشرت کند ایمان یادش میرود. آنها چه کار میکنند؟ دنبال هوای نفس میروند، آرام آرام این هم هویپرست میشود، دیگر ایمان فراموش میشود.
« وَ مَحْضَرَةٌ لِلشَّیْطَانِ » وقتی ایمان فراموش شد شیطان حاضر است، انسان که غافل شود به گناه وادارش میکند.
رابطه دروغگویی و راستگویی با ایمان
« جَانِبُوا الْکَذِبَ، فَإِنَّهُ مُجَانِبٌ لِلْإِیمَانِ » دروغ با ایمان سازگار نیست، ایمان اقتضا میکند آدم راست بگوید، اگر فرد دروغ گفت با ایمان سازگاری نکرده است، دروغ هم یکی از گناهان کبیره خطرناک است؛ چون اگر آدم به دروغ شناخته شود از اعتبار میافتد، به یک انسان فلج شده تبدیل میشود، قسم بخورد باور نمیکنند. حرف بزند قبول نمیکنند. وعده بدهد قبول نمیکنند. فرد دروغ گو از کار میافتد، پیچ و مهرهاش شُل میشود. ایمان اقتضاء میکند انسان راست بگوید تا مردم به حرفش ایمان داشته باشند و باور کنند.
« الصَّادِقُ عَلَى شَرَفِ مَنْجَاةٍ وَ کَرَامَةٍ » آدم راستگو و صادق، لب کرامت و بزرگواری است، حرف که میزند مردم میپذیرند، برایش احترام قائل هستند، دروغ به عکس است.
« وَ الْکَاذِبُ عَلَى شَفَا مَهْوَاةٍ وَ مَهَانَةٍ» دروغگو هم این جوری است، لب بیآبرویی است، مردم برای حرفش ارزش قائل نیستند، برای خودش هم حرمتی قائل نیستند.
حسد از بین برنده ایمان
« وَ لَا تَحَاسَدُوا فَإِنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الْإِیمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ » یکی از بیماریهایی که ضعف ایمان تولید میکند حسادت است، خیلیها پول دارند، یکی فقیر است دیگری پولدار است، فقیر حسادت میکند و نمیتواند ببیند. یکی جاهل است یکی علم دارد جاهل نمیتواند ببیند، یکی پُستی دارد دیگری ندارد نمیتواند ببیند، حسادت میکند، سعی میکند از دست او در بیاورد. این حسادت ایمان را میخورد؛ چون به تدریج کاری میکند که آن نعمت از بین برود ولی به تدریج ایمان خودش از بین میرود؛ بنابراین حسادت هم یکی از کارهایی است که گناه نیست اما اگر بُرُوز پیدا کند مبدّل به گناه میشود. تا در ذهن آدم است و آدم در بیرون کاری نکرده و به ضرر او کاری نکرده گناه حساب نمیشود، اما اگر حسد بیرون آمد خطرناک است و گناه میشود.
ایجاد بغض و دشمنی در دیگران منشأ از دست دادن بعضی چیزها
« وَ لَا تَبَاغَضُوا فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ » بعضیها هم کاری میکنند که دیگران با آنها دشمن شوند، نسبت به آنها بغض پیدا کنند، اگر کسی کاری کرد که دیگران به او بغض پیدا کنند یک چیزهای خوبی از او تراشیده میشود مثل حلق – سرتراشی- که این جوری است.
خطر آرزوها
« وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْأَمَلَ یُسْهِی الْعَقْلَ » یکی از چیزهایی که آدمها دارند آرزو است. چیزی ندارد اما آرزو دارد که مثلاً کجا هزار متر زمین داشته باشد، پستش بالا باشد، پولش زیاد باشد. اینها اَمل و آرزو است. فایده ندارد. با آرزو که چیزی در نمیآید، باید کار کنی، زحمت بکشی، زمیندار شوی، این آرزوها چه کار میکند؟ جای عمل را میگیرد. جای عمل با «ع» را میگیرد. شما عمل نکنی از نتایج عمل محروم میشوی آنچه را هم که آرزو کردی گیرت نمیآید. فکر کردهای هم عمرت تلف شده هم مغزت خسته شده است. « یُسْهِی الْعَقْلَ» یعنی همین؛ مغز را خسته کردن، دیگر نمیگذارد عقل کار کند. آدم در آرزو میافتد عقل میگوید: برو کار کن. ولی او بجای کار، نشسته میبافد.
« وَ یُنْسِی الذِّکْرَ » آدم به جای اینکه به یاد خدا باشد دائماً مینشیند میبافد، اگر آن زمان - مثلاً پنجاه سال پیش - زمین را خریده بودم حالا شده بود متری یک میلیارد. از این حرفها میزند سه ساعت میگذرد مغزش خسته شده کاری هم نکرده است. از خدا هم غافل شده است.
« فَأَکْذِبُوا الْأَمَلَ فَإِنَّهُ غُرُورٌ » آرزوها آدم را گول میزند، چون واقعیت ندارد؛ بنابراین راست نیست، باور نکن. این سه ساعتی که میخواهی بنشینی ببافی کذب است. واقع نیست. این کارها را نکن. بجای این برو کار کن که نتیجه بخش است.
« وَ صَاحِبُهُ مَغْرُورٌ » هر کسی در خط آرزو افتاد گول خورده است، سه ساعت عمرش رفته، خسته شده هیچ، خبری هم نیست، بنابراین اینها کلمات قصاری است که متَّخَذ از آیات قرآن کریم است، منتهی به عبارت قرآن کریم نیست ولی شاخهای است از همان تنه؛ لذا همیشه جاوید است. معانی خوب دارد. همانطور که قرآن کریم هست این هم ادامه دارد. آن کلمات کوتاهش هم خیلی پرمغز و پر معنی است، بهترین نصیحت و خیرخواهی برای خود انسان این است که گوش به حرف خدا بدهد، اگر ندهد ضرر را به طرف خودش کشیده است؛ خودش را گول زده است، بیچاره کرده است، آنهایی که مخالفت فرمان خدا را میکنند و مرتکب گناه میشوند اینها خیر خودشان را نخواستهاند بلکه سر خودشان کلاه گذاشتهاند؛ خودشان کاری کردهاند که به بلای ابدی و عذاب جهنم بیفتند، بنابراین کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام خیلی کوتاه و هم مضمون با آیهی شریفه « وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ »،[8] یا آیه « وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ »[9] همه آدمها را به یک طرف خاصی سوق میدهند: باید مستمراً تا زنده هستی گوش به حرف خدا بدهی، ندهی کلاه سر خودت گذاشتهای، خودت را مغبون کردهای عاقبت خودت را خراب و بیچاره کردهای. امیدواریم پروردگار متعال به همه ما توفیق مرحمت کند با شنیدن این آیات و شنیدن این جملات مختصر گهربار مواظب باشیم دست به گناه نزنیم ان شاء الله، نثار ارواح طیِّبه آنهایی که باور داشتند که نباید گناه کرد و نکردند سه صلوات ختم کنید.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
درس اخلاق حضرت آیت الله خوشوقت تهرانی اعلی الله مقامه
مدرسه علمیه حضرت صاحب الأمر عجل الله فرجه - 04/12/1390
[1]. در ابتدای هر جلسه اخلاق آیاتی از قرآن کریم قرائت میشود.
[2]. حجر، 99
[3]. مجمع البحرین، ج6، ص331
[4]. نهج البلاغه، خطبه85، ص82
[5]. حجر، 99
[6]. حجر، 99
[7]. ... قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ مَنْ أَشْرَکَ مَعِی غَیْرِی فِی عَمَلٍ عَمِلَهُ لَمْ أَقْبَلْهُ إِلَّا مَا کَانَ لِی خَالِصاً. (کافی، ج۲، ص۲۹۵)
[8] . حجر، 99
[9] . ذاریات، 56