شرح خطبه متقین
خطبه متقین(قسمت پنجم)
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت پنجم : موضوع ؛ نقش متقین در اجتماع
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیرُموفق و معین؛ ثم الصلاة و السلام علی أشرف الانبیاء و المرسلین، حبیب إله العالمین، أبیالقاسم محمد صلی الله علیه و علی أهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین، من الآن إلی قیام یوم الدین؛ سیّما بقیة الله فی الأرضین.
امیرالمؤمنین علیه الصلاة و السلام یکی از علائم و آثار متقین را فرمودند:
« إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ وَ إِنْ کَانَ فِی الذَّاکِرِینَ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ »
اتفاق میفتد انسان در بعضی از مجالسی که مردم مشغول کارهای باطل هستند شرکت میکند، این فرد متقی جزء غافلین حساب نمیشود، حواسش جمع است و اگر اتفاق افتاد در جمعی حاضر شد که زبانی مشغول ذکر و یاد خدا هستند اما قلباً از خدا غافل هستند، اگر این آدم آنجا حضور به هم رسانید قلبش به یاد خداست و از غافلین شمرده نخواهد شد.
« یَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ »
متقی آن کسانی را که به او ظلم و ستم میکنند عفو میکند، در جوامع بشری همیشه ظلم و ستم بوده است، انسانها آزاد هستند متناسب با قدرتشان، متناسب با ضعف و قوت دینشان، مبتلا به ظلم و ستم میشوند. هر کسی قوّتش بیشتر ظلم بیشتری میتواند بکند. خُب حالا بعضی از آدمهای خوب در بعضی از زمانها و در بعضی از مکانها دچار ظلم میشوند، چه کار کنند؟ اگر قدرت دفاع دارد وظیفه دارد که باید دفاع کند، اگر از او چیزی گرفتهاند باید استرداد کند و پس بگیرد، اما اگر نمیتواند پس بگیرد چه کار کند؟ خودش را بکشد؟ نه، وظیفهاش این است، پس اگر کسی ظلم کرد به او و نتوانست دفاع کند و حقش را بگیرد، گذشت میکند، رهایش میکند، او را به خدا میسپارد.
« وَ یُعْطِی مَنْ حَرَمَهُ »
یک وقتی کسی پولی داشت و من نیاز به قرض و وام داشتم، از او تقاضای وام کردم و او به من نداد، حالا اوضاع به عکس شده است و من پول دارم و او احتیاج به وام دارد، آمد پیش من گفت فلانی این قدر وام میخواهم، آیا من بگویم چون او به من وام نداد من هم به او نباید بدهم، نه برعکس، بلکه من وام میدهم، او او بود و وام نداد، چون تو اهل تقوا هستی وظیفهات وام دادن است.
« وَ یَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ »
در جوامع بشری پیش میآید که دو نفر، دو خانواده، دو اهل شهر با هم قهر میکنند رابطهشان را قطع میکنند، اگر کسی با او رابطه را قطع کرد این فرد متقی قطع نمیکند و اگر راه داشته باشد رابطه را وصل میکند. چون قهر کردن دو مسلمان ضرر به اسلام میزند، چون اسلام خواسته است همه مسلمانان « ید واحده » باشند، قدرتهایشان متمرکز باشند تا این قدرت به درد بخورد، دشمن رویش حساب بکند، اما اگر مسلمانان همه با هم بد باشند قوا متفرق میشود از هم بریده میشود کاراییاش را از دست میدهد، بنابراین اسلام اجازه نمیدهد دو نفر مسلمان با هم بیش از سه روز قهر کنند[1]. دستور داده اگر دیدی بیش از سه روز قهر شد تو که مظلوم واقع شدی باید بروی پیش او بگویی فلانی من اشتباه کردم ببخشید عذر میخواهم تا قضیه تمام شود[2]، طول بکشد ضرر به اسلام و مسلمانان برمیگردد.
« بَعِیداً فُحْشُهُ »
فرد متقی حرف زشت از زبانش شنیده نمیشود، این ها که فحّاش هستند حتما اهل تقوا نیستند، خدا به انسان زبان نداده که با زبان فحش و حرف زشت بزند.
« لَیِّناً قَوْلُهُ »
انسان با تقوا حرف که میزند آرام حرف میزند، تند و خشن حرف نمیزند، وقتی خدای متعال حضرت موسی را مأمور کرد برود با فرعون صحبت کند و او را از ادّعای خداوندی پایین بیاورد دستور داد: « فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَیِّناً »[3]، با او نرم صحبت کن، اگر تندی بکنید نفس أماره فرد مقابل تحریک میشود گوش به حرفتان نمیدهد.
« غَائِباً مُنْکَرُهُ حَاضِراً مَعْرُوفُهُ »
شما از او کار زشت نمیبینی، متقی غایب است اما کارهای خوبش را میبینید که حاضر است، یعنی هر کار که میکند خوب است، کارهای بد هم انجام نمیدهد.
« مُقْبِلاً خَیْرُهُ مُدْبِراً شَرُّهُ »
کار خیر از او در اقبال آدم میبیند، روبرویش کار خیر قرار میگیرد. کار شر هم پشتش به آدم است یعنی انجام نمیگیرد، اینهایی که کار خیر نمیکنند و کار بد میکنند همه از انسانهای بیتقوا هستند و الّا آدمهای با تقوا همین شرایط که حضرت فرمودند در آنها دیده میشود.
« فِی الزَّلَازِلِ وَقُورٌ»
در شدائد زندگی سنگین هستند، تندبادهای زندگی آنها را از جا نمیکَند، اتفاقاتی میافتد در جامعه که خیلیها را زیر و رو میکند، متقین ثابت قدم هستند تکان نمیخورند، چون ریشه دین و ایمانشان قوی و قرص است با این تندبادها اینها از بین نمیروند. خوب در خیلی از حوادثی که اتفاق میفتد خیلیها زیر و رو میشوند، جایشان عوض میشود، اما اهل تقوا جایشان عوض نمیشود چون این نوع بادها آنها را به حرکت نمیاندازد.
« وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ »
در حوادث تلخ زندگی صبور هستند، هوا گرم میشود، سرد میشود، یک چیزی کمیاب میشود، صبر میکنند مثل دیگران خیلی گرفتار بحران نمیشوند.
« وَ فِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ»
اگر اوضاع زندگی خوب بود سپاسگزاری میکنند.
« لَا یَحِیفُ عَلَى مَنْ یُبْغِضُ »
با کسانی که بد است به آنها ظلم نمیکند، بعضی از افراد هستند که وقتی پست گیرشان میآید با آنهایی که با او میانهشان خوب نیست کار نمیدهد و با آنهایی که خوب است کار میدهد، به آنهایی که میانهاش با او بد است اضافه حقوق نمیدهد به آنهایی که میانهاش خوب است اضافه حقوق میدهد، متقین این جور نیستند، طبق وظیفه عمل میکند، چون حالا با من دشمن است کار به او ندهم، نه، اگر زن و بچه دارد میتواند کار خوب انجام دهد باید به او کار بدهم، بر کسی که او را دوست ندارد ظلم نمیکند.
« وَ لَا یَأْثَمُ فِیمَنْ یُحِبُّ»
اگر کسی را هم دوست داشته باشد این دوستی باعث به گناه افتادن این آدم نمیشود. چون خیلیها هستند به دلیل این که این شخص قوم و خویشش است مبتلا به گناه میشود، یک کارهایی میکند که گناه است، نباید درباره او انجام دهد، چون دوستش دارد قوم و خویشش است یک کارهایی میکند یک پُستهایی به او میدهد که لیاقت و صلاحیتش را ندارد اما چون دوستش دارد قوم و خویشش است به او میدهد. این گناه و ظلم است نباید این کار را بکند، به هر کسی به اندازه شایستگی و لیاقت باید کار واگذار کرد نه به اندازه دوستی و رفاقت.
« یَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ یُشْهَدَ عَلَیْهِ»
امروزه زیاد اتفاق میفتد همه ماشین دارند، آدمهای بد هم دارند آدمهای خوب هم دارند، حالا یک آدم خوبی غفلت کرد با ماشینش به ماشین دیگری زد قبل از این که راننده و دیگران بیایند شهادت بدهند که آقا تقصیر شما بود شما زدهای خودش فوراً بگوید اشتباه مال من است، من به ماشین شما زدهام و حاضر هستم جریمهاش را بدهم. آدم خوب این جوری است. اما اینها کم هستند. تا از ماشین پایین میآید میگوید تقصیر تو بود. خودش زده است گردن آن یکی میاندازد، نه، آدم باتقوا این گونه است به او میگویند تو زدهای؟ میگوید بله آقا من زدهام، تاوان و جریمهاش را هم میدهم حاضر هستم جبران کنم، قبل از این که دیگران شهادت بدهند که تو تقصیر کردهای خودش اعتراف میکند که بله من زدم، سایر کارها هم همین جور است، اگر اشتباه کرد میگوید من اشتباه کردم. گردن دیگران نمیاندازد، این صفت صفتِ خیلی مهمی است بخصوص درباره کسانی که پستهای اجتماعی دارند یک وقت حرف اشتباه میزنند، کار اشتباه میکنند، مشکلات ایجاد میکند فوراً باید اعتراف کند که تقصیر خودم بود، کسی را مقصر نداند.
« و لَا یَضَیعُ مَا اسْتُحْفِظَ وَ لَا یَنْسَى مَا ذُکِّرَ»
اگر امانتی به او سپردند ضایع نمیکند، اگر نتواند امانت را حفظ کند قبول نمیکند اما اگر امانت را قبول کرد حفظ میکند. پول به او دادهاند، یک سندی به او دادهاند یا یک چیزی به او گفتهاند که باید حفظ کنی سعی میکند ضایع نکند وقتی طرف آمد سالم تحویلش بدهد.
« وَ لَا یُنَابِزُ بِالْأَلْقَابِ»
یکی از روشهای زشت در جوامع بشری گذشته که الآن هم تقریباً رواج دارد این است که مردم همدیگر را با لقبهای زشت صدا میکردند به خصوص در طبقه بیسواد و کم سواد این رایج بود. مثالش زیاد است همه شنیدهاند و دیدهاند، یکی از اخلاق آدمهای باتقوا این است که اشخاص را با آن لقب ها صدا نمیکنند، به اسم خودشان صدایشان میزنند.
« وَ لَا یُضَارُّ بِالْجَارِ»
انسان باتقوا به همسایگان ضرر نمیزند، حرمت همسایگی را حفظ میکند. یکی از مسائل اسلام حرمت حقّ همسایه است. افراد از چهل خانه در چهار طرف همسایهاند و دارای حقوق هستند[4]. اگر همسایه آمد چیزی از شما خواست، و خودش نداشت و شما هم داشتی باید به او بدهی،« وَ یَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ »[5] که در قرآن آمده همین است، ،« وَ یَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ » چیزی که مورد نیاز اشخاص است، و نوعاً هم تهیه نمیکنند چون مورد نیاز کم اتفاق میافتد به این« ماعون» میگویند خوب به او بده و کمکش کن، این روابط جار و همسایگی را تقویت میکند، دل ها را محکمتر میکند.
« وَ لَا یَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ»
یکی از علامتها و آثار انسانهای باتقوا این است که در اثر رسیدن مصیبتی به بعضیها شماتت نمیکنند. یکی از صفات بد انسانها در جوامع بشری این است وقتی کسی با کسی دشمن است، پدر او میمیرد این فرد اظهار خوشحالی میکند. مادرش میمیرد اظهار خوشحالی میکند. متقین با مرگ کسی، یا بیماری صعب العلاج کسی او را شماتت نمیکنند.
« وَ لَا یَدْخُلُ فِی الْبَاطِلِ»
آدم باتقوا در کارهای باطل وارد نمیشود. حزب باطل است، جمعیت باطل است، فرقه باطل است، شغل باطل است او وارد نمیشود، حقّ برایش روشن است در تمام عمر همه قوا و امکاناتش را در پیشبرد حق بکار میگیرد، در باطل هیچ گونه ورودی مجاز نیست داشته باشد.
« وَ لَا یَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ»
هیچ گاه از دایره حق بیرون نیست، همیشه در دایره و درون دایره حقّ است.
«إِنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ»
گاهی انسان باتقوا تشخیص میدهد نباید حرف بزند باید سکوت کند، سکوت میکند. از سکوت کردن پشیمان نمیشود، چون احساس میکند وظیفهاش نبود صحبت کند به وظیفهاش عمل کرده است.
« وَ إِنْ ضَحِکَ لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ»
اگر خندید با صدای بلند نمیخندد، قهقهه نمیکند. بعضیها وقتی میخندند با تمام طول و عرض دهانشان میخندند و صدا در میآورند، آدم باتقوا تبسم میکند، با صدای بلند هرگز نمیخندند[6].
« وَ إِنْ بُغِیَ عَلَیْهِ صَبَرَ حَتَّى یَکُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی یَنْتَقِمُ لَهُ»
بعضی از دورانها این گونه بود که خوبها مورد ظلم و شکنجه قرار میگرفتند، زمان حکومتهای فاسد؛ بنیامیه، بنیعباس، شاهنشاهانی که پایبند به دین و تقوا نبودند و هر کاری دلشان میخواست میکردند، عدّه زیادی از خوبان امکان داشت تحت ظلم قرار بگیرند. چون خوبان قدرت دفاع نداشتند ظالمان را به خدا واگذار میکردند تا خدا انتقامشان را بگیرد.
« نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَةٍ»
کاری نمیکنند که دیگران به زحمت بیافتند و خودشان در راحتی باشند، به عکس است، خودشان را زحمت میاندازند که دیگران دچار زحمت نشوند و راحت باشند.
« أَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَةٌ وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِینٌ وَ رَحْمَةٌ »
خودش را برای جلب مراتب آخرت به زحمت میاندازد، تابستان گرم روزه میگیرد، شبها که کوتاه است و صبح خواب شیرین نمیگذارد انسان برای نماز بیدار شود، اینها خود را به زحمت میاندازند اولِ وقت بلند میشوند نماز واجبشان را میخوانند، برای جلب مراتب آخرت و خشنودی پروردگار متعال خودشان را به زحمت میاندازند.
« لَیْسَ تَبَاعُدُهُ بِکِبْرٍ وَ عَظَمَةٍ»
اگر از کسی فاصله گرفتند منشأش تکبر نیست، لابد آن فرد یک چیز بدی دارد، فکر بدی دارد، در خط بدی است، در خط باطل است این موظف است از او فاصله بگیرد، از باب تکبر نیست چون متکبران از خیلیها که هم سنخ خودشان نیستند فاصله میگیرند و منشأش تکبر است، اینها فاصله گرفتنشان تکبر نیست، او را چون برخلاف حق میدانند از او فاصله میگیرند.
« وَ لَا دُنُوُّهُ بِمَکْرٍ وَ خَدِیعَةٍ»
اینهایی که سیّاس هستند، سیاستباز هستند با خیلیها به منظور مکر و خُدعه نزدیک میشوند، میخواهند از فرد استفاده سیاسی بکنند، متقین به کسانی که نزدیک میشوند مکر و خدعه در کارشان نیست، آدم خوبی است با او نزدیک میشوند، با او دوستی میکنند. بنابراین مثل آنها اهل سیاست و خدعه و مکر نیستند بلکه اگر به کسی نزدیک شوند از راه اهل حق بودن اوست، از راه استفاده کردن حقیقت از اوست، از کسی هم فاصله میگیرند چون او ناحق است گرفتار باطلی از باطل هاست از او فاصله میگیرند.
قَالَ فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً کَانَتْ نَفْسُهُ فِیهَا فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَخَافُهَا عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ هَکَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ فَمَا بَالُکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ علیه السلام وَیْحَکَ إِنَّ لِکُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لَا یَعْدُوهُ وَ سَبَباً لَا یَتَجَاوَزُهُ فَمَهْلًا لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِکَ.
در جملات قبلی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: متقین دو شیفته کار میکنند، یک شیفت شب دارند یک شیفت هم روز، شیفت روزشان این گونه است، شیفت شبشان هم به گونهای است که بعد عرض میکنیم. شیفت روزشان فرمودند که وقتی آفتاب طلوع میکند و میافتند در جامعه برای تعلیم کارهایشان، اینها « فحلماء علماء » اینها آدمهای دانشمندی هستند که وارد جامعه شدند مخزن علم دین و علمی که در زندگی مورد نیاز همه است، اگر مردم از او سؤال کردند جواب میدهد منتهی عالمی است که دارای حلم هم هست، با لینِ کلام جواب میدهد، با صبر و حوصله جواب میدهد، با خشونت و تندی به کسی جواب سؤال نمیدهد، روز مثل یک انسان عالم و حلیم بین مردم حرکت میکند.
« ابرارٌ اتقیاء »، اینها بَر هستند، برّ جمعش ابرار است، برّ آدم نیکوکار است، آدمها گاهی کار خوب میکنند، به این میگویند « بارّ» است، گاهی نه، کار خوب کردن رسم و عادتشان شده است، به اینها « برّ» میگویند و جمعش ابرار است، روز که در مردم میآیند یکسره کار خیر و اعمال شایسته از اینها سر میزند کار بد از این ها کسی نمیبیند و در سایه تقوا حرکت میکنند، هر کجا کار حرام پیش آمد کرد ترک میکنند واجب پیش آمد کرد انجام میدهند. حرکتشان در مسیر زندگی در طول روز که هوا روشن است و همه میافتند دنبال تأمین نیازها اینها زیر سایه بَرّ بودن و با تقوا بودن حرکت میکنند، هر کجا حرام است توقف میکنند و هر کجا واجب است جلو میروند.
امیدواریم پروردگار متعال به همه ما توفیق مرحمت کند این صفات و اوصافی که امیرالمؤمنین علیه الصلاة و السلام درباره اهل تقوا ذکر فرمودند در ما هم جمع باشد انشاءالله.
رب صل علی محمد وآل محمد.
شرح خطبه متقین توسط عارف بالله حضرت آیت الله خوشوقت تهرانی اعلی الله مقامه الشریف
[1] - ...قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا هِجْرَةَ فَوْقَ ثَلَاثٍ.( کافی ج2 ؛ ص344
[2] - ... سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ لَا یَفْتَرِقُ رَجُلَانِ عَلَى الْهِجْرَانِ إِلَّا اسْتَوْجَبَ أَحَدُهُمَا الْبَرَاءَةَ وَ اللَّعْنَةَ وَ رُبَّمَا اسْتَحَقَّ ذَلِکَ کِلَاهُمَا فَقَالَ لَهُ مُعَتِّبٌ جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ هَذَا الظَّالِمُ فَمَا بَالُ الْمَظْلُومِ قَالَ لِأَنَّهُ لَا یَدْعُو أَخَاهُ إِلَى صِلَتِهِ وَ لَا یَتَغَامَسُ لَهُ عَنْ کَلَامِهِ سَمِعْتُ أَبِی یَقُولُ إِذَا تَنَازَعَ اثْنَانِ فَعَازَّ أَحَدُهُمَا الْآخَرَ فَلْیَرْجِعِ الْمَظْلُومُ إِلَى صَاحِبِهِ حَتَّى یَقُولَ لِصَاحِبِهِ أَیْ أَخِی أَنَا الظَّالِمُ حَتَّى یَقْطَعَ الْهِجْرَانَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ صَاحِبِهِ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى حَکَمٌ عَدْلٌ یَأْخُذُ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ.(کافی ج2 ؛ ص344
[3] - سوره مبارکه طه، آیه: 44
[4] - ... قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص کُلُّ أَرْبَعِینَ دَاراً جِیرَانٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ. کتاب کافی ج2 ؛ ص669
[5] - سوره مبارکه ماعون، آیه: 7
[6] - ... أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ضَحِکُ الْمُؤْمِنِ تَبَسُّمٌ. (کافی ج2 ؛ ص664