نماز
نماز (بخش سوم)
حضور قلب
س1: ما نماز و روزه و دیگر کارهای خیر را انجام میدهیم ولی احساس میکنیم دعایمان مستجاب نمیشود چه کار کنیم؟
ج: گناه هم نکنی ان شاء الله مستجاب میشود.
س2: خیلیها میگویند ما که گناهی نمیکنیم، هم مسجد میآییم، نمازمان را میخوانیم، روزهمان را میگیریم؟
ج: در خیابان که میروی چقدر به زنها نگاه میکنی؟ چقدر موسیقی حرام گوش میدهی؟ همینها کافی است دیگر. خدا گفته است این کارها را نکن. شما به حرف خدا گوش نمیدهی، خدا هم به موقع گوش به حرف تو نمیدهد.
س3: برای اینکه نمازمان با حضور قلب باشد باید معانی قرائات و ذکرهای نماز را دقیق و خوب بدانیم یا اینکه دانستن همان معنای ترجمهای کافی است؟
ج: اگر بخواهی خوب بدانی حواست پرت میشود، میروی آنجا. این (حضور قلب) ایمان بالا میخواهد، با دقّت در معانی درست نمیشود، نحویها[1] خیلی دقّت میکنند، (امّا) حواسشان پرت است. ایمان که بالا باشد آدم هر چه بگوید فکرش آنجاست.
س4: راه کسب حضور قلب در نماز چیست؟
ج: ترک گناه و تقویت ایمان.
س5: اگر امکان دارد برای تحصیل حضور قلب در نماز راهنمایی بفرمایید؟
ج: حضور قلب؟ نفس أماره در طول زندگی در دوران قبل از بلوغ آزادی داشته و هر کاری خواسته کرده است. قوای پنجگانهاش یک چیزهایی را شیرین و خوشمزه تشخیص داده و بعد انجام داده است و دیده خوشمزه و خوب است، لذا دنبال آنها میرود. حالا که بالغ شده است خدا میخواهد او را محدود کند امّا نفس(أماره) مزه آنها را چشیده و همیشه میخواهد دنبال آن برود. آدم نماز هم که میخواند دنبال چیزهایی که دوست دارد میرود. چرا هیچوقت دنبال خدا نمیرود؟ چون ایمانش به خدا ضعیف است، تقوا را ادامه نداده است و ایمانش در همان حد پایین مانده است. ایمان در حد پایین باعث میشود که نفسأماره دنبال چیزهایی که خودش دوست دارد برود لذا شما نماز میخوانی برای اینکه توجه به خدا داشته باشی امّا او دنبال چیزهایی که دوست دارد میرود. بنابراین حضور قلب در نماز امکان ندارد الّا اینکه انسان تقوا را ادامه دهد، نه یک هفته و دو هفته و یک سال و دو سال، زمان تقوا یک چِلّه نیست. از اوّل سن بلوغ تا آخر عمر زمان تقواست. خدا یک روز آخر عمر را هم اجازه دزدی نمیدهد. میگوید در طول عمر باید گناه نکنی. اگر ما موفق شدیم تقوا را ادامه دادیم ایمان شیئا فشیئا بالا میرود وقتی بالا رفت یعنی عظمت خدا، بزرگی خدا در نظر ما بیشتر جلوه میکند نفس طرف او میرود و الّا به زور نمیشود او را طرف خدا برد، با خدا میانهاش خوب نیست. خدا میخواهد محدودش کند این میخواهد آزاد باشد کسانی که میخواهند آزاد باشند با کسی که میخواهد آنها را محدود کند چپ هستند. خوب نیستند، چون میخواهد محدودش کند. به اعتبار آن از خیلی لذائذ میخواهند محرومش کنند. هر نوع محدودیت متوجه نفسأماره شود بدش میآید. خدا میخواهد محدود کند. وقتی آدم به سن بلوغ رسید نمیتواند آزاد باشد، کارهایی که قبلاً میکرد چون هنوز بچه بود مکلّف نبود واجب و حرامی نداشت امّا الآن بخواهد تکلیف نداشته باشد دست به یک کارهایی میزند چون بدنش هم قوی شده است عقلش هم شکوفا شده است خطرزاست. حالا دیگر اینجا باید روی کارها قالب بگذاریم، خیلی کارها را میتوانی انجام بدهی، اما باید انجام ندهی هم عقل تأیید میکند هم دین. این است که به این زودی نفسأمارهها گوش به حرف خدا نمیدهند. علت اینکه در جامعه مسلمانها قرآن را قبول دارند اما گوش به حرفش نمیدهند مرتکب گناه میشوند همین است. نفسأماره عادت به گناه کرده است و حاضر نیست خودش را محدود کند. این ریاضت بزرگ اسلام است. ریاضت بزرگ اسلام همین است که ما نفسأماره را که میخواهد گناه کند و عادت به گناه کرده است محدودش کنیم، این بزرگترین ریاضت است. چون یک روز دو روز نیست. باید حالا حالاها ریاضت کشید.
س6: وقتی در نماز حواسمان به جای دیگر میرود در آن لحظه غفلت هم شرک است؟
ج: اینها همه مربوط به ضعف ایمان است، اگر ایمان قوی بود دل بالا میرفت، حالا که دل پایین میرود معلوم میشود خیلی خدا را باور ندارد، آنهایی که دلتان دنبالش میرود آنها را بیشتر باور دارد. باید گناه را ترک کنی تا به این مقام برسی ان شاء الله.
س7: فرمودید حضور در نماز اثر ایمان است حالا اگر کسی حضور قلب نداشت یعنی اهل گناه است؟
ج: قطعاً بله، باید از طریق ترک گناه ایمان را تقویت کند حضور پیدا میشود. ارزش خدا پیش او کم است، چون کم است مسائل مادی و مالی ارزش پیدا میکند، لذا آدم میرود دنبال چیزی که علاقه بیشتری به او دارد، هر چیزی ارزشمند شود در نظر انسان دنبال او میرود، لذا در نماز آدم دنبال چیزهایی که برایش ارزش دارد میرود، دنبال خدا نمیرود.
س8: این حضور قلب هم مراتب دارد؟
ج: بله، بعضیها مبتدی هستند، بعضیها متوسط هستند، بعضیها منتهی هستند. اینها با هم خیلی فرق دارند، آن هم مراتب دارند. آن کسی که تازه توبه کرده یک جوری حضور قلب دارد، آن کسی که دارد ادامه میدهد جور دیگر است، آنکه به آخر خط رسیده است جور دیگر است، آن هم مثل خود ایمان میماند.
س9: یعنی توجه همه به یکجاست، فقط شدّتش فرق دارد؟
ج: گاهی قطع میشود، گاهی بعضیها شروع میکنند (و بعد) قطع میشود دوباره، سه باره، تا کمکم ادامه پیدا کند.
س: پس چرا میگویند در نماز گاهی توجه به معانی ألفاظ است گاهی توجه به خود مخاطب است؟
ج: معانی هم از آن بیرون نیست. در سوره حمد هر چه میگوییم به او(خدا) میخورد دیگر، (لفظ و مخاطب آن) به هم خیلی نزدیک هستند، هیچ فرقی بینشان نیست، منتهی این (الفاظ) راحتتر است تا آن اوّلی (مخاطب)، این را باید مدتی ادامه دهد بعد کمکم میشود منتقل کرد.
س10: این معانی در واقع همان خدایی است که در ذهن فرد است، غائب است؟
ج: همان است دیگر، باور ماست.
س11: همان مرتبه اولش هم متوقف بر ترک تمام گناهان است؟
ج: بله همه گناهان را باید ترک کنی، هر چه گناه انجام بگیرد و لو کم ؛ آن را خراب میکند، نمیگذارد ایمان رشد بکند قهراً نمیتوانی حضور قلب داشته باشی.
س12: آیا حضور قلب در نماز با توجه به معانی نماز هم است؟
ج: آدم در نماز با خدا حرف میزند. وقتی قرآن میخواند خدا با آدم حرف میزند. نماز که میخوانیم مخاطب ما خداست. حرفهایی هم که در نماز میگوییم آنها هم مربوط به خداست، «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ»[2]اینها همه مربوط به اوست، آن نقطه را باید ما توجه داشته باشیم و این معانی را متوجه آن نقطه بکنیم، این را میگویند حضور قلب.
س13: بعضی گفتهاند که به معنی نماز یا به أسرار نماز فکر کنیم؟
ج: آنچه خدا به ما گفته در نماز بگو ما آن را (بگوییم) مثل اینکه طرفمان یک آدمی ایستاده است و داریم با او حرف میزنیم این را اینجوری باید بگوییم، منتهی گاهی ما صحبت میکنیم و طرفمان آدم است، در نماز طرفمان خداست. این حرفها کلاً در دائره خداست. حرفهایی نیست که از دائره خدا بیرون باشد. اگر من با توجه و حضور قلب اینها را بگویم یعنی به خدا توجه دارم و همین کافی است.
س14: یعنی با ایمان ناقص حضور قلب در نماز حاصل نمیشود؟
ج: حضور قلب با ایمان کامل حاصل میشود. ایمان ناقص نمیتواند. ایمان به اندازهای که ناقص است علاقه به چیزهای دیگر دارد. نقصانش مال همین است، بنابراین بخواهد جمعش کند باید ایمان بالا برود. ایمان هم بالا نمیرود الّا با ترک گناه. اگر کسی واقعاً بخواهد در نماز حضور قلب داشته باشد باید گناه نکند تا ایمانش بالا برود آنوقت خود به خود عقربه دلش طرف خدا میرود، چون هر چیزی از نظر انسان ارزشمندتر شد دل همانجا میرود. در اثر ترک گناه ایمان بالا میرود وجود خدا ارزش بیشتری پیدا میکند و آدم بدون زحمت آنجا میرود. اما اگر ایمان ضعیف باشد به چپ و راست میزند، دیگر پیش خدا نمیرود.
س15: لازم نیست آدم علاوه بر ترک گناه انسان یک مقدار هم به خودش فشار بیاورد تا مثلاً در نماز توجّه حاصل شود یا اصلاً کاری به فشار و اینها نداشته باشد؟
ج: با فشار و اینها درست نمیشود، فشار را در ترک گناه بیاورد زودتر درست میشود.
س16: چگونه میتوان در نماز فقط به خدا معطوف شد؟
ج: بنا شد که حضور قلب ملاک قبولی نماز باشد. هر مقدار در نماز مقابل خدا بایستیم، مخاطب خدا باشد، با او حرف بزنیم خدا را حاضر ببینیم، این مقدار از نماز قبول است یعنی اثر در رشد ایمان دارد. در روایت هست بعضیها نصف نمازشان قبول است، نصف دیگرش نه. بعضیها ثلث نمازشان قبول است و دو ثلث دیگرش نه، بسته به توجهات در نماز دارد.
س17: آیا میزان حضور قلب انسان در نماز نشان دهنده میزان پیشرفت انسان در سیر و سلوک است؟
ج: بله، امام صادق علیه السلام فرمودند: هر مقداری که نمازخوان در نمازش حضور قلب دارد آن مقدار از نمازش پذیرفته و قبول است، مابقیاش نه، خودشان هم مثال زدند که نماز بعضیها نصفش و بعضیها ثلثش قبول است. بعضیها هم هیچ چیزش قبول نیست[3]، چون از اول که الله اکبر میگویند در بازار و دانشگاه و کارهای مادی میروند (تا آخر). حضور قلب (در نماز) هم امکان پذیر نیست الّا با ترک گناه. اطاعت فرمان خدا در واجبات و محرمات به شرط ادامه دادن آن موجب ارتقای ایمان میشود. آن وقت آدم عقربه دلش خود به خود آنجا میرود و الّا علاقهاش در دنیا میرود و کاری به خدا ندارد، نماز میخواند ولی دلش این طرف و آنطرف است. این که امام صادق علیه السلام گفتند: قبول نیست معنایش همین است، میخواستند مسلمانان و نمازخوانها را ترغیب کنند که با ترک گناه ایمان را بالا ببرند، آنوقت خودت آنجا میروی.
س18: آیا بین تقوای کامل و حضور قلب در کُلّ نماز ملازمه است؟ چرا که قبولی اعمال از طرفی منوط به تقوا شده است و از طرف دیگر منوط به قبولی نماز[4]؟
ج: نماز چون عبادت در برابر خدا است باید آدم متوجه خدا بشود دیگر. آن آیه دوم[5] که عرض کردم «اُذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً»[6]، این به عنوان تدبیر و مقدمه در خیلی از عبادات گنجانده شود تا آدم آشنا شود و الّا آشنا نیست. آدم همیشه به یاد مسائل مادی است. فکرش آنجاها میرود، بنابراین نماز یکی از عبادتهای بسیار مهم است. گفتهاند اگر این بخواهد در رشد ایمان اثر کند حتماً باید در آن ذکر خدا باشد. اگر غافل باشی اثر ندارد. واجب را انجام دادهای، جهنّم نمیروی امّا ایمان سر جایش ثابت است بالاتر نمیرود، مثل آدمهایی که پنجاه سال شصت سال نماز میخوانند، روزه میگیرند اما هیچ رشد ایمانی ندارند همین است. کنار اینها گناه هم میکنند. بنابراین باید نماز با ذکر خدا باشد چون نماز عبادتی است برای خدا، به منظور ذکر خدا، آن عباراتی که در آن گنجاندهاند همه حکایت از این میکند که باید با خدا حرف بزنیم. آدم نمیشود با خدا حرف بزند و از خدا غافل باشد. بنابراین اگر ما درست توانستیم حرف بزنیم یعنی حضور قلب داریم و این مقدار نماز مقبول است، در روایت هست امام صادق صلوات الله و سلامه علیه فرمودند بعضیها نصف نمازشان قبول است نصفش نه، بعضیها ثلثش قبول است دو ثلثش نه، همان ثلث یا نصفی که در آن حضور داشتهاند آن اثر دارد مابقیاش نه.
س19: چرا در بعضی از روایات میزان قبولی بعضی از اعمال عبادی را به غیر تقوا ربط دادهاند، مثلاً بعضی از روایات در نماز قبولیاش را به حضور قلب، در بعضی دیگر به سجده بر تربت امام حسین علیه السلام، بعضیهایش به نوافل؟
ج: خود اینها هم در رعایت تقواست دیگر، چون خدا اینگونه گفته است، پیغمبراکرم صلی الله علیه وآله اینجور فرموده است، جزء تقواست، یعنی شما بخواهی نماز قبول شود اضافه بر حضور قلب باید گناه نکنی، گناه کنی حضور قلب فراهم نمیشود، فایده ندارد، روی تربت هم نماز بخوانی فایده ندارد.
س20: آیا حضور قلب در نماز همان حضور عقل و توجه عقلانی است یا چیز دیگری است؟
ج: در حال نماز عقل کار میکند آدم میرود در ریاضیات، میرود در مسائل علمی. عقل زنده است اما عوضی میرود، هر گاه (عقل) طرف خدا برود این یعنی «حضور قلب» و وقتی به یاد خدا باشد، وقتی حرف میزند اینجوری با خدا حرف میزند که به مخاطب توجه داشته باشد. وقتی مخاطب در نظر او حضور داشته باشد این را حضور قلب میگویند، لذا امام صادق صلوات الله و سلامه علیه فرمودند: اگر حضور قلب در همه نماز باشد همه نماز مقبول است، در بعضی، بعضی مقبول؛ بعضی مقبول نیست، به اندازه حضور قلب نماز مقبول است، بنابراین حضور قلب هم دست خود ما نیست، ذهن ما مثل کبوتر جَلد آشیانه است، بازار و حوزه و علم و ... تا می گوییم الله اکبر می رود آنجاها، هیچ راهی جز ادامه تقوا برای حضور قلب وجود ندارد، ایمانش ضعیف دنبال بازار میرود، در اثر ترک گناه و ادامه تقوا اگر ایمان رشد پیدا کرد به آنجا میرسد که آدم حواسش جمع میشود، بنابراین هر کسی میخواهد در نماز و در سایر عبادات حضور داشته باشد راهی جز ادامه تقوا وجود ندارد.
س21: در مورد حضور قلب یک چیزی از بعضیها نقل کردهاند که کسی گفته است که در نماز حواسم به مفاهیم نماز است در چیزهایی که میخوانم استاد او گفته است: پس تو کی به خدا توجه داری، حالا کسی که ایمانش ضعیف است نمی تواند هر دو را جمع کند یعنی هم به خود خدا توجه کند هم به مفاهیم، بهتر است به کدام یک از این دو توجه کند؟
ج: هر مقداری که میتواند چارهای جز این نیست، وقتی نمیتواند آنکه مقدورش است همان را باید بدست بیاورد.
س22: خُب بین همان دو تا کدامش اولویت دارد که طرف حواسش به آن باشد؟
ج: طبیعی است که به خدا، (هر چند) مفاهیم آسانتر است.
س23: گفتهاند اگر نمازم را فرادی بخوانم با حضور قلب میخوانم ولی وقتی با جماعت میخوانم حضور قلبم کمتر است یا بدون حضور قلب است شما کدام را توصیه میفرمایید؟
ج: با جماعت بخوانید.
مجموعه پرسشها و پاسخها از استاد اخلاق و معرفت حضرت آیت الله خوشوقت اعلی الله مقامه
[1] - علماء نحو؛ کسانی که در ادبیات عرب تسلط فراوان دارند.
[2] - سوره مبارکه فاتحه آیه 5
[3] - وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ أَنَّهُ قَالَ: إِذَا أَحْرَمْتَ فِی الصَّلَاةِ فَأَقْبِلْ عَلَیْهَا فَإِنَّکَ إِذَا أَقْبَلْتَ أَقْبَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ إِذَا أَعْرَضْتَ أَعْرَضَ اللَّهُ عَنْکَ فَرُبَّمَا لَمْ یُرْفَعْ مِنَ الصَّلَاةِ إِلَّا الثُّلُثُ أَوِ الرُّبُعُ أَوِ السُّدُسُ عَلَى قَدْرِ إِقْبَالِ الْمُصَلِّی عَلَى صَلَاتِهِ وَ لَا یُعْطِی اللَّهُ الْغَافِلَ شَیْئاً. کتاب بحار الأنوار ج81 ص266
[4] - سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ کُلُّ سَهْوٍ فِی الصَّلَاةِ یُطْرَحُ مِنْهَا غَیْرَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى یُتِمُّ بِالنَّوَافِلِ إِنَّ أَوَّلَ مَا یُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلَاةُ فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا إِنَّ الصَّلَاةَ إِذَا ارْتَفَعَتْ فِی أَوَّلِ وَقْتِهَا رَجَعَتْ إِلَى صَاحِبِهَا وَ هِیَ بَیْضَاءُ مُشْرِقَةٌ تَقُولُ حَفِظْتَنِی حَفِظَکَ اللَّهُ وَ إِذَا ارْتَفَعَتْ فِی غَیْرِ وَقْتِهَا بِغَیْرِ حُدُودِهَا رَجَعَتْ إِلَى صَاحِبِهَا وَ هِیَ سَوْدَاءُ مُظْلِمَةٌ تَقُولُ ضَیَّعْتَنِی ضَیَّعَکَ اللَّهُ. کتاب شریف کافی ج3 ؛ ص268
[5] - آیه اول که استاد اعلی الله مقامه الشریف برای رسیدن به قرب الهی فرمودهاند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ»(سوره مبارکه توبه، آیه119) میباشد.
[6] - سوره مبارکه أحزاب، آیه: 41