متن جلسه درس اخلاق
مهاجرت در اسلام
قرائت[1] آیات مبارکه سوره انفال(72-74)
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهَاجِرُوا مَا لَکُمْ مِنْ وَلاَیَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتَّى یُهَاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلَى قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثَاقٌ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ * وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ وَ فَسَادٌ کَبِیرٌ * وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ *
موضوع بحث : مهاجرت در اسلام
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیرُموفق و معین؛ ثم الصلاة و السلام علی أشرف الأنبیاء و المرسلین، حبیب إله العالمین، أبیالقاسم محمد صلی الله علیه و علی أهل بیته الطاهرین المعصومین، من الآن إلی قیام یوم الدین؛ سیّما بقیة الله فی الأرضین.
علت مهاجرت به مدینه
در چند مورد از قرآن کریم مسأله مهاجرت مطرح شده است، یکی از آن موارد همین آیاتی بود که تلاوت شد. در این آیات مهاجرت یکی از واجبات اسلامی شمرده شده بود. هر مهاجرتی واجب نیست، این مهاجرت مخصوصی بود، یعنی برای پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله شرایطی پیش آمد کرد که امکان بودنشان در مکه وجود نداشت. قصد کشتن ایشان را داشتند، خطرناک بود. ایشان موظف شد به مدینه مهاجرت کند، چون در ملاقاتهایی که پنهانی در منی انجام گرفته بود در مدینه حدود هفتاد نفر مسلمان آماده شده بودند، تعداد اندکی مسلمان آنجا بودند. اما مسلمانها در مکه کم بودند، باید مسلمانان مکه هم به آنها اضافه میشدند یک چیزی میشد؛ لذا مهاجرت مسلمانان مکه به مدینه واجب اعلام شد، به دو علت همه باید مدینه بیایند، یک: کمبود آنها تکمیل شود. دو: مسلمانان مکه از خطر کفر نجات پیدا کنند، چون مشرکین مسلمانان را شکنجه میدادند، تا از اسلام برگردانند و این جایز نبود. بنا شد همه بیایند. حتی بعضیها میخواستند بیایند پدر و مادرهایشان اجازه نمیدادند میگفتند هر چه داری بگذار و برو، اینها هر چه داشتند میگذاشتند و یک گلیم به دور خودشان میپیچیدند و پیاده میآمدند. این جوری بود، مسأله مهم بود، آن مهاجرت از مهاجرتهای واجب بود.
آیا الآن مهاجرت واجب است؟
آیا در اواخر عمر اسلام هم چنین مهاجرتی واجب خواهد شد یا نه!؟ الآن یک مسأله است، شرایط ممکن است جوری پیش بیاید که مردم نتوانند دینشان را حفظ کنند مهاجرت به نقاطی که آدم یک کاری بتواند بکند واجب شود. این مال آینده است ان شاء الله، ولی مقدماتش دارد پیدا میشود، ولی آن مهاجرت مقدماتش فراهم شده بود واجب بود، همه باید میآمدند.
تکریم کردن امیرالمؤمنین علیه السلام در مهاجرت به مدینه
خود پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله مخفیانه آمدند، امیرالمؤمنین علیه الصلاة و السلام را مأمور کردند که مدتی بعد از من در مکه باش، پیش از ظهر و بعد از ظهر که مردم برای طواف میآیند اعلام کن هر کسی پیش پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله امانت دارد بیاید بگیرد، وقتی همه امانتها را گرفتند تو به اتفاق تعدادی زن به سمت مدینه حرکت کن. ایشان هم همین کار را کرد چون پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله امین بود، آن زمان امانت را دست هر کسی میسپردند میخورد!؛ اما ایشان امین بود لذا میآوردند پیش ایشان میگذاشتند، خب ایشان هم باید پس بدهد، ایشان مدینه آمد ولی این امانتها را نبرد. پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را مأمور کرد امانتها را به صاحبانش بدهد، با اینکه صاحبان امانتها بتپرست بودند اموالشان حلال و طیّب بود اما ایشان دست نمیزد، برای خاطر اینکه زمینه درست کند فردا به مردم بگوید خیانت در امانت نکنید و مردم نگویند خودت چه کار کردی؛ لذا امیرالمؤمنین علیه السلام همه امانتها را به صاحبانش داد و بعد تعدادی از زنها را برداشت به مدینه طیبه آورد، پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله تا امیرالمؤمنین علیه السلام به مدینه نرسید وارد مدینه نشد، گفت او بیاید بعد وارد میشوم، اما آن اوّلی که همراه پیامبر بود زودتر رفت، با پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد ولی زود رفت، پیغمبر صلی الله علیه و آله آنجا ماندند مسجد قبا را هم ساختند و یک نماز جمعه هم خواندند تا حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام تشریف آوردند و با هم وارد مدینه شدند بعد هم اعلام کردند همه مسلمانان باید بیایند، اگر بمانند از بین رفتهاند، بندگان خدا هم همینجوری با شرایط سخت، پیاده، به یک زحمتی آمدند. این یکی از مصادیق واجب مهاجرت بود.
وجوب هجرت برای حفظ دین
برای حفظ دین چارهای غیر از مهاجرت نیست، انسان هر کجا نتوانست دینش را حفظ کند واجب شرعی است برود جایی که امکان حفظ دین در آنجا بیشتر و بهتر است. حالا چه وقتی تحقق پیدا میکند بسته به موضوع خارجی است اما چنین حکمی هست. اسلام اجازه نمیدهد باشیم و از بین برویم، میگویند نه، بیا و دینت را هم به همراه خودت بیاور، این بود که در آیات قرآن کریم چند مورد مسأله مهاجرت را مطرح کرده است، وقتی مسلمانان مکه به مدینه میآمدند هیچ چیز نداشتند. نه مشرکین میگذاشتند چیزی همراهشان بیاورند. نه میشد چیزی همراه بیاورند. تنها بودند، پیاده بودند. چارهای جز این نبود که مسلمانان مدینه اینها را مهمان کنند.
مهاجرین و انصار در صدر اسلام
پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله به انضمام مسلمانان مکه وقتی به مدینه آمدند حدود هفت ماه مهمان انصار شدند. انصار اهل مدینهای بودند که به مهاجران کمک کردند، مسلمان شده بودند و هر کدام که یک اتاق داشتند به چند نفر از مهاجران دادند و آنها را شریک مال خود کردند. مهاجران نه کاسبی داشتند نه پول داشتند، هیچ چیز نداشتند، مسلمانان مدینه هفت ماه از اینها پذیرایی کردند تا بعد برای پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله وسیلهای فراهم شد یک زمینی خریدند و در آن نُه اتاق برای خودشان ساختند بقیه هم کنار خانههای پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله هر کدام یک اتاقی ساختند، تا کمکم اوضاع درست شد، و الّا اول چیزی در کار نبود. به این گروه انصار میگفتند، و به آنهایی که از مکه آمدند مهاجرین میگفتند، انصار و مهاجرین از برای این دو طیف از مکه و مدینه لقب شد، ولی خب بعداً دیگر انصار ادامه ندادند، کمک نکردند و کار خراب شد، هر چند اول خوب بودند. اول کاری کردند که پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله توانست مسجد بسازد، دعوت به اسلام را گسترش دهد تا مردم مسلمان شدند، ولی در آخر سر تحویل به دیگران دادند، وفا نکردند؛ لذا حضرت زهرا علیها السلام هم اعتراض کردند که شما وفاداری نکردید اول خوب آمدید ولی آخرش بد بود. به هر حال مسأله مهاجرت جایش اینجاست. هر کجا انسان نتواند دینش را حفظ کند و دین به خطر بیفتد آنجا واجب است انسان دینش را بردارد و به جایی برود که آنجا خطر بیدینی نیست. آنجا هر کجا باشد. زمانها مختلف است مکانها مختلف است. یک وقت یک جاهایی امن است اما بعد خراب میشود. یک جایی خراب است بعد امن میشود. همه اینها امکان دارد اما هر کجا که خطر بیدینی آنجا نیست آدم باید خودش و زن و بچهاش و دینش را بردارد و آنجا بیاورد که با دین زندگی کنند. این یکی از واجبات شرعی است.
آیا مهاجرت به غرب جایز است؟
لذا کسانی که میروند خارج زندگی میکنند چون از نظر دین به خطر میافتند مهاجرتشان جایز نیست، چون میروند مثل آنها میشوند. اخیراً هم دُوَل خارجی تصمیم گرفتهاند هر ایرانی بخواهد برود آنجا مقیم بشود و اقامت بگیرد میگویند باید دینت را هم تغییر بدهی، باید مسلمان نباشی، تا حالا این کار را نمیکردند اما اخیراً چون میگویند اسلام آنجا قوّت پیدا میکند و اسباب زحمت میشود، میگویند اول دینت را رها کن هر دینی را میخواهی بپذیری بپذیر، ولی اسلام نه، یهودی میخواهی بشوی، مسیحی میخواهی بشوی، یا بهایی!، هر چیزی غیر از اسلام عیب ندارد. اما اسلام نمیشود! هفته گذشته یک مردی آمد مسجد گریه میکرد به او گفتم چه شده است؟ گفت زن و بچهام را به آلمان بردم که اقامت بگیریم، گفتند باید دینتان را هم تغییر بدهید. من دینم را تغییر ندادم مرا بیرون کردند، زن و بچهام دینشان را تغییر دادند آنها را نگه داشتند. حالا هر چه مینویسم بلند شوید بیایید ایران نمیآیند. دیگر تمام شد، یک چنین سیاستی است، ان شاء الله امیدواریم ما گرفتار چنین مشکلی نشویم که نتوانیم زندگی کنیم. اما اگر گرفتار شدیم راه تخلّصش همین است که آدم مهاجرت کند، امیدواریم پروردگار متعال به همه مسلمانان بصیرت مرحمت کند، هر کجا که اسلامشان به خطر میافتد احساس کنند و آنجا نروند، این مقدار ایمان داشته باشند، گذشت کنند و نروند.
ربّ صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم.
درس اخلاق عالم ربانی حضرت آیت الله خوشوقت تهرانی اعلی الله مقامه
مدرسه علمیه حضرت صاحب الأمرعج 05/08/1390