شرح خطبه متقین
خطبه متقین(قسمت دوم)
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت دوم: موضوع: رفتار متقین در جامعه
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیرُموفق و معین؛ ثم الصلاة و السلام علی أشرف الانبیاء و المرسلین حبیب إله العالمین، أبیالقاسم محمد صلی الله علیه و علی أهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین، من الآن إلی قیام یوم الدین؛ سیّما بقیة الله فی الأرضین.
امیرالمؤمنین علیه الصلاة و السلام فرمودند:
«مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ»
متقون وقتی حرف میزنند حرف غلط و خطا نمیزنند، حرف صحیح و درست میزنند. اول فکر میکنند حرفی که میخواهند بزنند غلط است یا صحیح است، اگر آن حرف غلط است نمیزنند اگر صحیح است آن حرف را میزنند و از مشکلاتی که حرف غلط به بار میآورد مصون و محفوظ میمانند.
نعمت زبان
بنابراین زبان نعمتی بسیار بزرگ در دهان انسانها است. اما همه انسانها آنگونه که باید از زبان خودشان استفاده کنند نمیکنند بلکه خیلیها سوء استفاده میکنند. دروغ با زبان گفته میشود، فحّاشی با زبان انجام میگیرد، غیبت و نمّامی با زبان انجام میگیرد، نیش زبان با زبان است. تمام گناهانی که با زبان انجام میگیرد را انسانها با استفاده از زبان انجام میدهند.
اما انسانهای متقی کسانی هستند که حرف میزنند اما جز حرف خوب حرف دیگری به زبان نمیآورند. خبر از واقع میدهند، راست میگویند. وقتی حرفی بیان میکنند صحیح بیان میکنند، حرف غلط به مردم منتقل نمیکنند، حرف باطل به مردم منتقل نمیکنند. احساس میکنند انسان در برابر نعمت زبان مسئولیت سنگینی دارد و باید در به کار بستن زبان آن مسئولیت را کاملاً مراعات کند. لذا حرف که میزنند اول فکر میکنند و بعد حرف میزنند.
فرق صحبت کردن منافق و مؤمن
امیر علیه الصلاة و السلام در همین کتاب فرمودند: زبان انسان مؤمن بعد از قلبش است[1]، اول قلب فکر میکند این را که میخواهد بگوید درست و صحیح است، آثار بد ندارد آن وقت میگوید. اما زبان منافق قبل از قلبش است، اول میگوید بعد میبیند خطری ایجاد کرد قلبش پشیمان میشود.
بنابراین خدا چنین نعمتی را به انسان باتقوا داده است که اول فکر میکند سبک سنگین میکند که این حرف درست است؟ در میزان عقل، در میزان شرع، در این زمان، در این مکان مفید و مؤثر است یا نه؟ حرف را پخته میکند، اگر مؤثر و مفید و صحیح است آن را میگوید و الّا سکوت را بر نطق و گفتار ترجیح خواهد داد.
پس یکی از صفات و خصوصیات انسانهای باتقوا این است که « مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ» حرف که میزنند حرف خوب میزنند، حرف غلط و باطل نمیزنند. خیلی از حرفها باطل است، خیلی از نوشتهها باطل است و نباید میگفتند و نباید مینوشتند. چون هم به ضرر مردم و هم برخلاف واقع است. اما انسانهای زیادی هستند که احساس مسئولیت در برابر قلم و زبان نمیکنند آنچه را که میل دارند و احساس میکنند به نفعشان است میگویند و مینویسند و لو به هر کجا که نباید برسد برسد. اینها همان انسانهای غیر باتقوا هستند که برخلاف دستور خدا از نعمت زبان سوء استفاده میکنند.
امیرالمؤمنین در مورد یکی دیگر از فضائلشان فرمودند:
« وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ »
میانهروی در تمام شئون زندگی مثل لباس بر تمام اندامشان پوشانیده شده است؛ حرف که میزنند میانهرو هستند، پرحرف نیستند. خوابشان میانهروی است، غذا خوردنشان میانه روی است، لباس پوشیدنشان میانهروی است. در تمام کارها حد وسط هستند؛ نه افراط دارند و نه تفریط، این فضیلت است. لذا « مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ» میانهروی مثل لباس بر تمام اندام اینها پوشانیده شده است. در شئون زندگی حد وسط را همیشه ملاحظه و مراعات میکنند.
« وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ »
متواضعانه راه میروند. افراد متکبّر طرز خاصی راه میروند، آدمهای باتقوا آن گونه حرکت نمیکنند. در برابر عظمت خدا خودشان را کوچک میدانند متواضعانه راه میروند. متکبرانه راه رفتن مخصوص انسانهای بیتقوا و متکبر است. اینها چون باتقوا هستند تقوا سنگینی و سایه پرمهرش را بر اینها انداخته است لذا در برابر عظمت و جلال پروردگار متعال همیشه متواضع هستند و در زندگی متواضعانه راه میروند.
« غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ »
یکی از کارهایی که اهل تقوا انجام میدهند این است، این چشمی که خدا به آنها داده است برای کار حرام استفاده نمیکنند، چشم یکی از بزرگترین نعمتهایی است که خدا به انسان داده است، اگر چشم نبود چیزی نبود، انسان بدون چشم نمیتواند زندگی کند. از این چشم مثل زبان خیلی کارها ساخته است، هم میتواند کار حرام بکند، هم میتواند کار حلال انجام دهد. اهل تقوا آنهایی هستند که با چشمانشان هم کار حرام انجام نمیدهند.
یکی از کارهای حرام که با چشم انجام میشود نگاه کردن به نوامیس دیگران است که نباید چشم انجام دهد. بنابراین گفته شده است که نظر به نامحرمها از گناهان است، نباید انسان با تقوا نگاه به زن نامحرم کند. اگر چشمش افتاد گناه نیست، اما وقتی احساس کرد آن زن نامحرم است نگاه بار دوم حرام است، دیگر نباید نگاه کند. بنابراین اهل تقوا به این دستورالعمل چشمی هم کاملاً پایبند هستند و مراقب هستند که چشمشان به طور حرام به نوامیس مردم نیفتد.
یکی از کارهای آدم های با تقوا این است که:
«وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ»
یکی از نعمتهای گرانقدر پروردگار متعال نعمت گوش است، آدم با محیط بیرون از خودش با گوش تماس و ارتباط برقرار میکند، صداها را میشنود، از این طریق علم یاد میگیرد. اما گاهی هم ممکن است ما از این گوش برای کار حرام استفاده بکنیم. آنهایی که تقوا را مراعات نمیکنند از گوش مثل چشم گاهی استفاده برای حرام میکنند. هر علمی که نافع برای مردم در زندگی مادی یا معنوی است انسان باید از راه گوش استفاده کند، اما علمی که مضرّ است و چیزی که اگر ما با گوش در مادیات یا در معنویات یاد بگیریم به ضرر خودمان یا دیگران است ما حق نداریم چنین استفادهای را از گوش ببریم.
« نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ » (وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ)[2]
حالات زندگی انسانها مختلف است. انسانها همیشه در خوشی نیستند، گاهی هم ناخوشی پیش میآید. متقین آدمهایی هستند که اگر ناخوشی پیش آمد کرد، مریض شدند، معاششان تنگ شد، مشکلی در زندگی پیدا کردند خیلی خودشان را گم نمیکنند و از دست نمیدهند، مأیوس نمیشوند، دست به کارهایی که نباید بزنند نمیزنند. اگر اینها گرفتاری برایشان پیش آمد کرد مثل زمانی که گرفتاری برایشان پیش نیامده بود آرام هستند، امیدوار هستند، طبق وظایفشان عمل میکنند، دچار استرسها و فشارهای روحی نمیشوند. ما زیاد سراغ داریم افرادی را که کاری در زندگی برخلاف میلشان اتفاق افتاد خودشان را حلق آویز کردند، کشتند. متقین این گونه نیستند، در شدائد صبور و متحمل و بردبار هستند.
« عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَ ذلک فِی أَعْیُنِهِمْ »
در اثر ادامه تقوا ایمانشان این قدر بالا میرود که عظمت و جلال خدا به مقدار زیاد و فراوانی در نظرشان جلوهگر می شود. این عظمت وقتی جلوهگر شد موجوداتی غیر از خدا عظمتشان را در برابر عظمت و جلال پروردگار متعال از دست میدهند. او به عنوان خدای عالم، آفریدگار موجودات در نظر انسان عظمت پیدا میکند، مخلوقات و موجودات هم به اندازه خودشان اما کوچکتر از خدای متعال.
«فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ»
خدای متعال در قرآن کریم برای گرایش دادن انسانها به مراعات تقوا آیات فراوانی را به عنوان پاداش زحمات انسانهای باتقوا وعده داده و با عنوان بهشت آورده است. روز قیامت مرکز و محل پذیرایی انسانهایی است که گوش به حرف خدا دادهاند در آیات زیادی خدا این وعده را به انسانها داده که اگر تقوا را مراعات کردید من فردای قیامت برایتان بهشت فراهم میکنم. آنجا از شما به عنوان پاداش زحمتهایی که در دنیا کشیدید نماز خواندید، روزه گرفتید، از محرّمات خودتان را حفظ کردید، قدردانی میکنم، و چون قرآن کریم گفتار و سخن خداست همان گونه که متقین به خود خدا ایمان دارند، به گفتار خدا هم ایمان دارند. وقتی خدا این وعده را میدهد آنها باور میکنند، یقین پیدا میکنند که روز قیامت وقتی خدا انسانهای گناه کار و مطیع فرمانش را زنده میکند، آنها را در جهنم مجازات میکند و اینها را در بهشت قرار میدهد و چون متقون باورشان یقینی است مثل این است که الآن در بهشت متنعّم هستند و نعمتهای بهشت را میبینند، یا الآن در جهنّم معذّب هستند و عذابهای جهنم را میبینند. این قدر باورشان قوی و یقینشان محکم است.
« قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ»
متقین همیشه یک غم و غصه پنهانی در دلشان هست که نکند خدای نکرده نتوانند مسأله تقوا را ادامه دهند، نکند وسط راه شیاطین، نفس أماره، راه من را بزنند و خدای نکرده گناهی از من صادر شود. لذا این غصه تهِ دلشان همیشه هست تا زمانی که به ساحل نجات برسند و این غصه هم از بین برود. انسان زمانی به ساحل نجات میرسد که شیاطین از او اظهار یأس و ناامیدی بکنند.
قرآن کریم از قول شیطان نقل کرده است که شیطان قسم یاده کرده به عزّت و جلال خدا که همه انسانها را گمراه خواهم کرد مگر بنده های صددرصد خالصِ تو را. زیرا زورم به آنها نمیرسد، از آنها مأیوس هستم، «قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ، إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»[3] این عباد مخلص کسانی هستند که در اثر ادامه تقوا به صددرصد بنده بودن در برابر خدا رسیدهاند، هیچ قسمت و پنجره آزادی، در برابر خدا ندارند.
بعضیها پنجاه درصد بنده خدا هستند، پنجاه درصد آزادند، این مقدار شیطان به آنها راه دارد. بعضیها هفتاد درصد بنده خدا هستند سی درصد آزادند. از پنجره سی درصد شیاطین نفوذ میکنند و او را دعوت به گناه میکنند. بعضیها صددرصد عبد و بنده خدا میشوند، به اینها میگویند عباد مخلَص، انسانهایی که صددرصد عبد و بنده خدا شدهاند. شیاطین از اینها مأیوس هستند. تا انسان به این درجه نرسد باید بترسد که نکند روزی شیاطین بیرونی به اتفاق نفس أماره درونی، انسان را دعوت کنند و به گناه کردن وادار کنند. اما اگر انسان به ساحل نجات رسید به یقین رسیده که از آن ناحیه دیگر هیچ ناراحتی و حزنی نخواهد داشت.
« وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ» ( وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَةٌ)[4]
متقین شرّشان به کسی نمیرسد، با زبانشان، با چشمشان، با گوششان، با دست و پایشان، با پولشان، با عقلشان، هیچگونه شری به دیگران نمیرسانند، شرّشان نسبت به دیگران مأمون و دیگران از شرّ اینها در امان هستند. چون رساندن شرّ به مردم جزو تقوا نیست، لذا سعی میکنند کاری که شرّ است نسبت به مردم انجام ندهند.
« وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِیفَةٌ »
نیازهایشان سبک است. انسان سر تا پا نیازمند است، به همه چیز نیاز دارد، ولی متأسفانه انسانهای نیازمند در زندگی به تدریج به نیازمندیهایشان توسعه میدهند. مثلا آدم میبیند صد سال پیش انسان به سی چیز احتیاج داشت، حالا صد چیز شده است و صد سال بعد دویست چیز میشود. چیزهایی دیروز جزو نیازمندیهای مردم نبود اما امروز هست. صد سال بعد هم یک نیازمندی هایی در اثر علم پیدا میشود که امروز نبوده است، اینها مساحت نیاز و احتیاج انسان را توسعه میدهند. خُب با این عمر محدود و قدرتهای محدودِ انسان، توسعه نیازمندیها به مصحلت نیست، به خیلی از نیازمندی ها نمیرسیم که آن را توسعه دهیم یا اگر توسعه دادیم عمر کفایت نمیکند از آن استفاده کنیم.
بنابراین آدمهای باتقوا چون نیازمند هستند در حدود نیازشان، تأمین نیاز میکنند اما نیازشان را توسعه نمیدهند. احتیاجاتشان خفیف و سبک است. دنیاپرستان نیازهایشان سنگین است، به یک خانه، به دو تا خانه اکتفا نمیکنند. به یک میلیارد، دو میلیارد اکتفا نمیکنند. به یک ماشین دو ماشین اکتفا نمیکنند. مرتب توسعه میدهند این قدر توسعه میدهند که خودشان در خلال این توسعه از بین بروند. اما آدمهای باتقوا این کار را نمیکنند، به اندازه نیاز از لباس، مسکن، غذا و هر چیزی که مورد نیاز است استفاده میکنند اما عمر را در راه توسعه نیاز تلف نمیکنند. یکی از علائم انسانهای باتقوا این است.
« وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَةٌ »
متقین عفّت نفس دارند. کاری که برخلاف عفاف باشد انجام نمیدهند. انسانها در زندگی کارهایی را میگویند برخلاف عفّت است. خود آدمها میدانند چه چیزهایی است که اینها برخلاف عفّت و برخلاف صفت عفاف است. متقین نفسشان عفیف است، آن کارها را انجام نمیدهند. آدمهای بیبند و بار و کسانی که عفّت را مراعات نمیکنند کسانی هستند که در صفوف تقوا قرار نگرفتهاند. آدمهای گناه کار و معصیت کار هستند که اینگونه بیبند و بار در جامعه انسانها ظاهر میشوند. اما انسانهای باتقوا عفیف النفس هستند، کاری که شایسته آنها نیست را انجام نخواهند داد.
« صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِیلَةً »
مدت کوتاهی در زندگی صبر میکنند، اما راحت بسیار طولانی خدا نصیبشان میکند، عمر انسان محدود است، پنجاه، شصت، هفتاد سال، از اول بلوغ تا آخر عمر یک مقداری هم اگر اطاعت فرمان خدا سختی داشته باشد صبر میکنند، تحمل میکنند ولی خدا بعد راحت طویلی را در اثر این صبر به آنها عنایت میکند.
رب صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شرح خطبه متقین توسط عارف بالله حضرت آیت الله خوشوقت تهرانی اعلی الله مقامه الشریف
[1] - قسمتی از خطبه175: و من خطبة له علیه السلام....... ثُمَّ إِیَّاکُمْ وَ تَهْزِیعَ الْأَخْلَاقِ وَ تَصْرِیفَهَا وَ اجْعَلُوا اللِّسَانَ وَاحِداً وَ لِیَخْتَزِنَ الرَّجُلُ لِسَانَهُ فَإِنَّ هَذَا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِهِ وَ اللَّهِ مَا أَرَى عَبْداً یَتَّقِی تَقْوَى تَنْفَعُهُ حَتَّى یَخْتَزِنَ لِسَانَهُ وَ إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ وَ إِنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ مِنْوَرَاءِ لِسَانِهِ لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَتَکَلَّمَ بِکَلَامٍ تَدَبَّرَهُ فِی نَفْسِهِ فَإِنْ کَانَ خَیْراً أَبْدَاهُ وَ إِنْ کَانَ شَرّاً وَارَاهُ وَ إِنَّ الْمُنَافِقَ یَتَکَلَّمُ بِمَا أَتَى عَلَى لِسَانِهِ لَا یَدْرِی مَا ذَا لَهُ وَ مَا ذَا عَلَیْهِ وَ لَقَدْ وَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه واله لَا یَسْتَقِیمُ إِیمَانُ عَبْدٍ حَتَّى یَسْتَقِیمَ قَلْبُهُ وَ لَا یَسْتَقِیمُ قَلْبُهُ حَتَّى یَسْتَقِیمَ لِسَانُهُ .... (نهج البلاغة؛ ص: 209
[2] - شرح قسمت داخل پرانتز موجود نمی باشد.
3 - سوره مبارکه ص ، آیه: 83و82
[4] - شرح قسمت داخل پرانتز موجود نمی باشد.