شرح خطبه متقین
خطبه متقین(قسمت چهارم)
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت چهارم: موضوع؛ آثار ایمان متقین
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیرُموفق و معین؛ ثم الصلاة و السلام علی أشرف الانبیاء و المرسلین، حبیب إله العالمین، أبیالقاسم محمد صلی الله علیه و علی أهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین، من الآن إلی قیام یوم الدین؛ سیّما بقیة الله فی الأرضین.
یکی از علائم و نشانههای انسانهای باتقوا از دید امیرالمؤمنین علیهالسلام این معناست، فرمودند:
« فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّکَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِی دِینٍ»
انسانهای باتقوا عموماً ریشههای دین و خداترسی در وجودشان قوی و محکم است، چون ادامه تقوا موجب میشود ایمان قویتر شود، ایمان که قویتر شود ریشههای تدیّن در وجود انسان عمیقتر و قویتر خواهد شد.
از آثار قوّتِ دین و ایمان در وجود انسان این است که از بیرون هر گاه و هر مقدار مسائلی ضدّ با دین و دینداری متوجه انسان شود به این زودی در او اثر نخواهد گذاشت، اگر از غرب مسائلی که از نظر دین اسلام ضد دین حساب میشود وارد جامعه مسلمین شد مسلمانان با تقوا به این زودی متأثر نمیشوند. چون به قدری ایمانشان بالاست که متأثر از این مسائل ضد اخلاقی و ضد انسانی هرگز نخواهند شد. آنهایی که زود میپذیرند، تغییر روش و منش و رنگ میدهند اینها کسانی هستند که در زندگی تقوا را مراعات نکردهاند. ایمان در وجودشان ضعیف است به مجرد وزیدن هر نوع باد مخالف با اسلام این ها اثر میپذیرند و به آن شکل در میآیند و الّا معنی ندارد مسلمانی که ایمانش قوی است از غیرمسلمان مسائل ضد اسلامی را بپذیرد و در زندگی وارد کند و در سایه آن حرکت را شروع کند، بنابراین قوّت در دین یکی از آثار و علائم ادامه تقوا در انسان با تقواست.
« وَ حَزْماً فِی لِینٍ »
انسانهای باتقوا در جامعه که همهچیز در آن هست، هر نوع فکری در آن است، هر نوع عملی در آن دیده میشود با احتیاط حرکت میکنند اما در عین احتیاط نرم و آرام هستند، ایجاد تنش نمیکنند، خشونت به کار نمیگیرند اما در کمال احتیاط که نکند چیزی برخلاف هدفشان پیش بیاید، کاری برخلاف دینشان علل و عواملش پیش بیاید در عین احتیاط نرم و آرام حرکت میکنند بدون خشونت و ایجاد تنش.
« وَ إِیمَاناً فِی یَقِینٍ»
ایمانشان به اندازه یقین رسیده است.
ایمانها مختلف هستند، بعضیها مرحله اول ایمان هستند یقین در آن نیست، بعضیها در وسط هستند بعضیها در نهایت هستند که یقین حاصل شده است، اهل تقوا به علت ادامه تقوا در زندگی ایمانشان رشد کرده و به مرحله یقین رسیده است، به این زودیها ایجاد شک در او نمیتوان کرد، ریشه ایمان و معارف دینی در او قوی و محکم است، بنابراین ایمانش در حد یقین است.
« وَ حِرْصاً فِی عِلْمٍ »
در یادگیری علومی که برایش خیر و منفعت دارد حریص است، چون در جملههای قبلی هم حضرت فرمودند: « وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ»، اینها از راه گوش فقط علوم نافع و سودمند را فرا میگیرند، حرص هم یکی از شاخههای اوست، همیشه سعی میکنند بر اطلاعات و آگاهی دینیشان که برایشان مفید و لازم است به هر وسیلهای بیافزایند.
« وَ عِلْماً فِی حِلْمٍ»
حالا که علم را در خودشان جمع کردند این علم را با حلم توأم میکنند. چون گاهی دیده میشود کسانی که دارای علم هستند فاقد حلم هستند، زود عصبانی میشوند، تندی به خرج میدهند، اگر سؤالی تکرار شود ناراحت میشوند، نه، اینها وقتی علم یاد میگیرند در موقعی که سؤالی از آنها میشود و میخواهند جواب دهند تندی و خشونت به خرج نمیدهند، با کمال حلم و آرامش جواب سؤال طرف را میدهند.
« وَ قَصْداً فِی غِنًى»
اگر اتفاقی افتاد و اینها ثروتمند شدند، مثلاً پدری داشتند که از دنیا رفت و اموالش به عنوان ارث به این آدم رسید، این آدم ثروتمند میشود، ثروت یکی از آثارش این است که به آدم فشار میآورد، میگوید سابق که نداشتی خرج نمیکردی حالا که داری حالا چرا خرج نمیکنی؟ شروع به پیشنهاد کردن هزینههای سنگین میکند، این آدم باتقوا اگر چه با غنی و ثروت باشد در هزینه زندگی حد توسّط و اقتصاد را همیشه مراعات میکند، حالا چون زیاد دارد، زیاد مصرف نمیکند و این درست نیست.
« وَ خُشُوعاً فِی عِبَادَةٍ »
یکی از لوازم تقوا عبادت است، باید نماز بخواند، باید روزه بگیرد، در حال انجام عبادت در کمال خضوع و خشوع است، حواسش پرت چپ و راست نیست، دستش، پایش حرکت نمیکند، در برابر عظمت پروردگار متعال آرام و قائم ایستاده و مشغول بندگی و اطاعت است.
« وَ تَجَمُّلًا فِی فَاقَةٍ » اگر اتفاق افتاد آدم متقی فقیر شد کاری میکند که کسی نفهمد این فقیر است، ظاهر خودش را جوری آراسته میکند که مردم نفهمند این فقیر است.
« وَ صَبْراً فِی شِدَّةٍ »
اگر در زندگی مشکلاتی پیش بیاید برایش صبور است، از کوره در نمیرود. مثل غربیها تا برخلاف میلشان اتفاقی افتاد خودکشی نمیکنند، صبر میکنند.
« وَ طَلَباً فِی حَلَالٍ »
وظیفه هر انسان است که دنبال تأمین نیازهای مادی خودش برود، اینها هم دنبال روزی حلال میروند اما از طریق حرام به هیچ وجه منفعتی به دست نمیآورند.
« وَ نَشَاطاً فِی هُدًى»
هر وقت راه حق را پیدا کردند با نشاط حرکت میکنند، نه با کسالت و افسردگی و سستی.
« وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ»
از طمع ورزی اجتناب میکنند، طمع صفت بدی است که انسان را وادار میکند به بیش از اندازه لزوم و مطلوب فعالیت و حرکت کند.
« یَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ »
کار خیر انجام میدهد اما در عین حال میترسد که مبادا خدای نکرده عواملی پیش بیاید و این را وادار کنند کار نامطلوب انجام دهد.
« یُمْسِی وَ هَمُّهُ الشُّکْرُ »
روز را به شام میآورد و سعی میکند که سپاسگزاری از کارهای خیری که در روز انجام داده بکند، روز تمام شد الحمد لله وظایفمان را انجام دادیم سپاسگزاری میکند.
« وَ یُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّکْرُ»
شب را به صبح میآورد و فکرش این است که فردا همیشه به یاد خدا باشم، غافل از خدا نباشم، چون در حال غفلت شیاطین وسوسه میکنند و انسان را دعوت میکنند به انجام کارهایی که نباید انجام بگیرد.
« یَبِیتُ حَذِراً وَ یُصْبِحُ فَرِحاً حَذِراً لِمَا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ »
شب را وقتی به صبح میآورد حذر میکند، شب اتفاقات خاص خودش را دارد، مشکلاتی ممکن است پیش بیاید، صبح که دید مشکلی پیش نیامد سپاسگزار میشود.
« إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیمَا تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیمَا تُحِبُّ »
گاهی فرد یک وظایفی دارد اما نفس أماره میل ندارد انجام بگیرد، اگر این را که میل ندارد انجام ندهد و به او ندهد آنچه را هم که نفس أماره میخواهد به او نمیدهد، مثلاً نفس أماره دلش میخواهد وقتی رفت در خیابان به ناموس مردم نگاه کند، نفس حاضر نیست از آن بگذرد، میگوید نگاه کن، متقین آن که را او میخواهد به او نمیدهند چون حرام است، بنابراین امکان دارد خیلی از مواقع نفس أماره انسان را دعوت به گناه کند، نباید به او بدهیم.
« قُرَّةُ عَیْنِهِ فِیمَا لَا یَزُولُ وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لَا یَبْقَى»
زندگی دنیا پایان پذیر است، گذراست، پنجاه سال، شصت سال، اما زندگی آخرت طبق گفته قرآن کریم که سخن خداست همیشگی است،« خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً »[1] همیشه فکرش در آن زندگی ابدی و همیشگی است، زیاد خودش را پایبند به زندگی گذرا و تمام شدنی نمیکند، این جا وظیفهاش را انجام میدهد ولی فکرش آن جاست، با انجام وظائف محوّله میخواهد آن زندگی ابدی را تأمین کند.
« یَمْزِجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ»
اگر حرفی میزند سعی میکند عمل کند، بعضیها حرف میزنند ولی به حرف خودشان پایبند عملی نیستند. این ها وقتی حرف میزنند اول خودشان عمل میکنند و بعد به دیگران میگویند. همان گونه که خاتم انبیاء صلی الله علیه و اله فرمودند: من هر گاه چیزی را از شما میخواهم که بجا بیاورید اول خودم انجام میدهم بعد به شما میگویم که انجام دهید[2]، هر گاه از شما خواستم کاری را ترک کنید، اول خودم ترک میکنم بعد از شما میخواهم ترک کنید، چون اگر منِ گوینده بگویم و عمل نکنم تأثیر کلامم از نصف هم کمتر میشود.
« تَرَاهُ قَرِیباً أَمَلُهُ »
فرد متقی آرزوهای طولانی در ذهنش نیست، مثلاً اگر این زمین را شصت سال قبل خریده بودم الآن ده هزار برابر ترقّی قیمت داشت، این فکرها در ذهنش نیست، چون کسی ضمانت به کسی نمیدهد که شما شصت سال بعد زنده باشی، آن مقداری که عقلاً متعارف است رواست انسان در آن مورد برنامهریزی کند و آرزو داشته باشد، بیشتر از آن اتلاف وقت و نرسیدن به مسائل است.
« قَلِیلًا زَلَلُهُ »
لغزشهایش کم است، چون اهل تقواست، اعمالش مطابق با دستور شرع است کمتر زمین میخورد، برعکس انسانهایی که تقوا را مراعات نمیکنند آن ها زمین خوردنشان، لغزششان در زندگی زیاد است.
« خَاشِعاً قَلْبُهُ»
قلبشان در برابر خدا خاضع و خاشع و تسلیم است.
« قَانِعَةً نَفْسُهُ »
نفسش قانع است، زیاده طلبی ندارد، به هر مقداری که نیاز واقعیاش تأمین شود اکتفا میکند.
« مَنْزُوراً أُکلُهُ »
آدمهای باتقوا پرخور نیستند، صبح چه بخورم؟! ظهر چه بخورم؟! شب چه بخورم؟! کتاب طبّاخی را جلویش باز کند، صبحانه آن گونه، ناهار آن گونه، شام هم آن گونه، این علامت این است که عمر را دارد در راه خوردن تلف میکند، چون این برنامهریزی ها مقدماتی هم دارد، آن مقدمات هم وقت میبرد، پول میبرد، باید بروی این ها را بخری، باید بروی کاری انجام دهی اینها به این صورت در بیاید بعد بخوری، خوب چقدر باید برای خریدن اینها بیرون بروی، چقدر پول خرج کنی اینها همه اتلاف وقت و عمر است بدون این که لزومی داشته باشد و بعد آدم پرخور با پرخوری خودش را طوری فراهم میکند که مبتلا به بیماریهای صعب العلاج میشود، چاقی نتیجه پرخوری است، چاقی یکی از عوامل بسیار بزرگ بروز بیماریهای قلبی و عروقی، کبدی، کلیوی است و تمام اعضا و جوارح در اثر پرخوری خسته میشوند بالاخره انسان فلج میشود و از کار میفتد، بنابراین متقین در زندگی پرخور نیستند، به اندازهای که لازم است غذا میخورند.
« سَهْلًا أَمْرُهُ »
کارهایش آسان است، سختگیر نیست، آنهایی که دنیاپرست هستند کارشان سخت است. در امور دنیوی گذشت ندارند، میگویند فلان چیز حتماً باید این جور، این قدر و این گونه باشد، متقین نه، خیلی ساده و آسان میگیرند لذا زندگیشان به راحتی می گذرد.
« حَرِیزاً دِینُهُ»
متقین به عکس کارهای دنیا دینشان خیلی محکم و استوار است، کارهای دنیاییشان را سهل و آسان میگیرند اما دینشان قرص و محکم است، کسی جرأت و قدرت طمع در دینشان را ندارد، نه با پول میتوانند دین اینها را بخرند، نه با تهدید میتوانند، نه با شُبهات علمی میتوانند، اینها جایگاه دینشان خیلی خیلی محکم و در حِصن حَصین است.
« مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ »
خواستههایشان محدود است، همه چیز را نمیخواهند، چیزهایی که در زندگی ضرورت دارد آنها را میخواهند. اما آنهایی که دنیا پرست هستند خواستههایشان نهایت ندارد، شهواتشان، حاکم بر وجود آن هاست. سعی میکنند امکانات زیاد به دست بیاورند. همه چیز را در راه بدست آوردن شهوات و خواستههایشان مصرف کنند.
« مَکْظُوماً غَیْظُهُ »
متقین زود جوش نمیآورند، از کوره در نمیروند، اما دنیاپرست ها این جور نیستند، تا حرفی برخلاف میلشان بشنوند از کوره در میروند، عصبانی میشوند، داد و فریاد و دستشان بالا میرود ولی متقین این جور نیستند.
« الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ»
مردم در انجام کار خیر از او آرزو دارند، چون میدانند آدم خوبی است مرتب کارش خیر است، کار بد انجام نمیدهد.
« وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ »
مردم هم از شرّ این آدم در امان هستند، نه همسایه، نه همکار، نه همشهری، به هیچ کسی ضرر و زیان و شرّ نمیرساند.
رب صل علی محمد و آل محمد
شرح خطبه متقین توسط عارف بالله حضرت آیت الله خوشوقت تهرانی اعلی الله مقامه الشریف
[1] - سوره مبارکه نساء، آیه: 122
[2] - الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الدَّیْلَمِیُّ فِی الْإِرْشَادِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ: قِیلَ لَهُ لَا نَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ حَتَّى نَعْمَلَ بِهِ کُلِّهِ وَ لَا نَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ حَتَّى نَنْتَهِیَ عَنْهُ کُلِّهِ فَقَالَ لَا بَلْ مُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ إِنْ لَمْ تَعْمَلُوا بِهِ کُلِّهِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ إِنْ لَمْ تَنْتَهُوا عَنْهُ کُلِّهِ. ( وسائل الشیعة ؛ ج16 ؛ ص151